سلام بر سيد بزرگوار اخوي عزيزم
ايام شهادت حضرت سيد الشهدا عليه السلام و ياران باوفايشان را حضورتون تسليت ميگم .
سري زده بودم به وبلاگ نقد و بررسي وبلاگها ، ديدم يكشنبه دوباره نقد وبلاگ شما را گذاشته اند . كاش تهران بودم و به بهانه اين جلسه ديدارتان ميسر مي شد يكشنبه بعد از ظهر حالمان گرفته بود اما حالمان را با مهمان شدن در وبلاگ پر محتوايتان سر جا آورديم و طي اين دو روز قسمت اعظم مطالب شما را خواندم حتي محرم سال پيش كه درباره آسيب شناسي عزاداري امام حسين ع سخنراني داشتين ، سيد جان فايل صوتي اش را اگر دارين بگذارين براي دانلود ، فكر خيلي هايي كه نتونستن در آن جلسه سخنراني باشن ولي مي خوان استفاده كنن باشين . شاعر بودنتان را مي دانستم و غزلياتي كه گاهي در وبلاگ گذاشته بودين را خوانده بودم ولي اثري مطبوع از شما نخوانده بودم كه اتفاقا ديروز در يكي از مطالبتان معرفي كتابي كه درباره يحي بن زيد ع نوشته ايد را خواندم . سيد جان شعرهايتان را نيز بدست چاپ سپرده ايد ؟ حالا نگوييد چقدر سوال مي پرسد كه خيلي هايش ماند براي بعد و اين همه براي اين است كه دوستتان داريم بخاطر شخصيت و منش تان ، ديدگاه و نظرتان ،دغدغه هاي فكر تان تلاشهاي فرهنگي تان خدا را شكر در اين چند صباح باقي مانده توفيق آشنا شدن با شما را نصيبم كرد .
برايتان تفالي زدم به حافظ عزيز و چه زيبا احساس مرا نسبت به شما بيان كرد، آنچه آمد چنين است :
هماي اوج سعادت به دام ما افتد
اگر تو را گذري بر مقام ما افتد
حباب وار براندازم از نشاط کلاه
اگر ز روي تو عکسي به جام ما افتد
شبي که ماه مراد از افق شود طالع
بود که پرتوي نوري به بام ما افتد
به بارگاه تو چون باد را نباشد بار
کي اتفاق مجال سلام ما افتد
چو جان فداي لبت شد خيال مي بستم
که قطره اي ز زلالش به کام ما افتد
خيال زلف تو گفتا که جان وسيله مساز
کزين شکار فراوان به دام ما افتد
به نا اميدي از اين در مرو بزن فالي
بود که قرعه دولت به نام ما افتد
زخاک کوي تو هرگه که دم زند حافظ
نسيم گلشن جان در مشام ما افتد