آخرين نماز
بنماز بست قامت، که نهد به عرش پا را
بخـدا عـلي نبيند بنمـاز جـز خـدا را
چو بگفت (الله) وادا نمود (اکبر)
بگرفت هيبت حق همه ملک ما سوا را
نبود ز سجده خوش تر، بخدا قسم علي را
که خداي مي پسندد بسجود او دعا را
بنماز آخرينش چه گذشت، من ندانم
که نداي دعوت آمد، شه ملک( هل اتي) را
بنداي دعوت حق چو علي بگفت لبيک
بشکافت تيغ دشمن سر شاه لافتي را
شب تار از اين مصيبت بدريد سينه اش را
&n