• وبلاگ : لبـــگزه
  • يادداشت : مهره ي پياده
  • نظرات : 0 خصوصي ، 83 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    هوالحق

    سلام

    سيد شما يه چيزي به اين پارسي بلاگ بگيد... شايد خجالت بكشن..يه ساعته داشتم تايپ مي كردم...ان شدم كه ارسال بزنم. طبق روال هر روز بازم پارسي بلاگ گير داشت همه نوشته هام پريدن..من كه هيچ! معلوم نيس چند نفر از دست اين حركات جديد كفري شدن....

    اشكال نداره..دوباره مي نويسم...

    من راستش خيلي كله شق و يه دنده تشريف دارم (املام درسته؟) حتي اگرم مهره باشم قبول نمكنم!!! تحملش سخته يكي برا آدم تعيين تكليف كنه كه خودش فرقي با خودت نداشته باشه. ولي اينا به كنار الان تو اين فكرم چه قدر بده آدم بشه شطرنج باز اين شطرنج...

    البته اين شعر سپيد اگه درست بگم يه طور بود كه هر كسي يه برداشت داره ..منم يه هو اين اومد تو ذهنم! ظالم بودن بدتر از مظلوم بودنه...حد اقل بعد دو قرن فحش وناسزا نمفرستن برا ادم!!

    بيچاره ظالما!

    و اما يه حالت ديگه هم من حدس ميزنم هست اونم اينه كه من اين مطلبو نفهميدم! چون من زير ديپلم سير مي كنم و شما اين مطلب رو بالاي كارشناسي نوشتين!

    در اين صورت شرمنده (ياد لا يكلف نفسا الا وسعها افتادم (من اشتباه تايپي گفتاري دارم ببخشيد زير ديپلمم ديگه!) اين ايه رو داداشم چند شب پيش خوند سر يه موضوعي بعدا اگه خواستيم ميام خدمتتون مي گم...الان زياد حرف زدم...بعد نچ نچ كرديم! خانوادگي!!!به حال خودمان...

    مجددا به حال خودم: نچ نچ!

    التماس دعا

    ببخشيد زياد حرف زدم...تقصير پارسي بلاگ بود! اون دور انقدر حرف نزده بودم! اگه اون نظرم نمي پريد الان سر شما رو درد نمي اورديم

    خوشحالم به روز مي بينم وب زيباتونو

    ممنون از لطف بي اندازه تون

    ياحق