سفارش تبلیغ
صبا ویژن
لوگوی سایت
http://labgazeh.persiangig
.com/image/13lab.jpg

نقل مطلب از این وبلاگ با ذکر منبع موجب سپاسگزاری است .
بازدید امروز: 82
بازدید دیروز: 74
بازدید کل: 1369061
دسته بندی نوشته ها شعر گونه ‏هایم
بـی‏ خیال بابـا
دیار عاشقی ها
دل نوشتـــه ‏ها
شعــرهای دیگران
خاطـــرات
پاسخ به سوالات
فرهنگی‏ اجتماعی
اعتقـادی‏ مذهبی
سیاست و مدیریت
قــرآن و زنـدگــی
انتقــــادی
مناسبت ها
حکایــــات
زنانـه هـــا
دشمن شناسی
رمان آقای سلیمان!
همراه با کتاب
بازتاب سفرهای نهادی


اطلاع از بروز شدن

 



گزارش های خبری
گفت‌وگو با خبرگزاری فارس
بخش خبری شبکه یک
روایتی متفاوت از حضور خدا
باز هم خبرگزاری فارس
خدای مریم! کمکم کن
ارتش مهد ادب است
سوم شعبان. جهرم
خبرگزاری کتاب ایران
سوال جالب دختر دانشجو
رضا امیر خانی و آقای سلیمان
فعالیت قرآنی ارتش
خبرگزاری ایکنا
چاپ چهارم آقای سلیمان
برگزیدگان قلم زرین
گزارش: جهاد دانشگاهی
گزارش: سانجه مشهد و دادپی
مصاحبه: خبرگزاری ایسنا
مصاحبه: سبک زندگی دینی
گزارش: همایش جهاد دانشگاهی
مصاحبه: وظیفه طلاب
پیشنهاد یک بلاگر
شور حسینی ـ شهرزاد


زخمه بر دل.. ناله از جان



گاو عمو حسن..!!

دوشنبه 88 خرداد 11

امروز در کارگاه نقد شعرمان به علی تاجیک گیر دادم که فلان کلمه را باید اینطور تلفظ کنی.. او هم اولش گوش می‌داد و درست ادا می‌کرد؛ ولی همین‌که گرم صحبت می‌شد و یادش می‌رفت دوباره مثل اولش حرف می‌زد.. بعد خودش خندید و گفت: سال‌ها پیش برادرم در ورامین زندگی می‌کرد و یکی دوتا گاو هم داشت. ما گاهی که برای دیدن او می‌رفتیم در جواب فرزند کوچکم که می‌پرسید کجا می‌رویم ـ چون بچه‌ها به حیوانات علاقه دارند ـ می‌گفتم: می‌رویم پیش گاو عمو حسن..

بعد از مدتی دیدیم پسرم، خود حسن را گاو عمو حسن می‌شناسد.. هرکار ‌کردیم تا ذهنش را درست کنیم و به او بفهمانیم که این عمو حسن است نه گاو عمو حسن..  هرکار کردیم تا بفهمد که گاو عمو حسن موجود دیگری است و این بابا خود عمو حسن است نمی‌شد که نمی‌شد.. یک شب برادرم با یک جعبه شوکولات به خانه‌مان آمد و گفت: امشب آمده‌ام با زوراین شوکولات‌ها خودم را به این بچه بشناسانم و اسمم را درست کنم.. آن‏شب او یکی‏یکی شوکولات ها را درمی‌آورد و به پسرم می‌گفت: بگو عمو حسن تا یک شوکولات بهت بدهم.. بگو من عمو حسن هستم تا یکی دیگر بدهم.. خلاصه این عمو و برادرزاده تا آخر شب همه‏ی شوکولات‌ها را تمام کردند..
آخر شب، موقع خداحافظی برادرم، پسرم دوید و خودش را دم در رساند و خطاب به عمو حسنش گفت: خدا حافظ گاو عمو حسن..

ماجرای شیرین تاجیک تمام شد.. پس از حدود نیم ساعت نذیر صفایی شعری خواند که در آن از کلمه‌ی «طویل» استفاده کرده بود.. علی تاجیک که آدم بسیار شوخ طبعی است با طنز گفت: اگر می‌گفتی طویله بهتر نبود..؟ ناگهان فریدون شمس گفت: ایشان هنوز دارد برای گاو عمو حسن دنبال طویله می‌گردد…

پ ن: بیخود ما را متهم نکنید زیرا این یک واقعه‌ی اتفاقیه یا یک اتفاق واقعیه بود و هیچ ربطی به عالم سیاست و فضای پرشور!!! انتخاباتی ندارد.. لطفا چنین برداشت‌ نکنید که من می‏خواستم بگویم بعضی از کاندیداها و طرف‏دارانشان، فقط حرف خودشان را می‌زنند و  به هیچکس هم کاری ندارند. من کی گفته‏ام که انگار از نظر آنان، همه گاو عمو حسن هستند.. موجودات مهربان و بی‏آزاری که هم ناراحت نمی‏شوند و هم  به آنها که گاوشان می‏دانند شوکولات می‌دهند.