کاش چون پاييز بودم کاش چون پاييز بودمکاش چون پاييز خاموش و ملال انگيز بودمبرگهاي ارزوهايم يکايک زرد ميشد افتاب ديدگانم سرد ميشداسمان سينه ام پردرد ميشدناگهان طوفان اندوهي به جانم چنگ ميزداشکهايم همچو باراندامنم را رنگ ميکردوه چه زيبا بود اگر پاييز بودموحشي و پر شور و رنگ اميز بودمکاش چون پاييز بودم