به مناسبت تولد من گفتيد؟
24 دي و اينجور داستانها
سلام بر سيد بزرگوار
بسيار بسيار زيبا بود. مخصوصا اون دو بيت پنجم و ششم. راستي كه دلمون هوايي شد!
يا صاحب الزمان روحي فداك!
يا علي
به روزم
من بدترم يا كفن دزده؟؟
حِس كه پبدا شد عشق شروع به باريدن گرفت ،
رمز عاشق بودن هركس اينه :
ساده بودن ،
ساده ديدن ،
ساده پذيرفتن ،
پس ساده ميگم ،
ساده باوركن
واقعا شعرتون قشنگ بود و پرمحتوا آقاسيد خيلي فيض برديم
سلام
بعد از مدت ها سري به وبلاگم زدم و به روزش كردم
شما هم كه هر روز پر بار تر از ديروز هستيد.
آرزوي موفقيت برايتان دارم
سلام آقا سيد
هميشه علاقه خاصي به شعر دارم . مخصوصا شعرهاي جديدي كه اينطوري باشن ... نميتونم خوب توصيفشون كنم ، شعرهاي شما هم از اون شعرهايي هستن كه هميشه يه طور خاصي به دلم مي شينن ،انگار با آدم حرف ميزنن ،اين حرفها رو براي تعارف يا اغراق نميگم ، از اين عادتها ندارم ، واقعا كارتون حرف نداره .
با اجازه تون اين غزل قشنگتون رو هم مثل غزل قبلي -دلم براي تو تنگ است يار ديرينم- ، توي سيستمم ذخيره كردم ، از وقتي با شما و مطالب قشنگتون آشنا شدم ، فكر ميكنم اين دومين باره كه دلنوشته هاي ادبيتون رو توي وبلاگ نوشتين ،شايد به قول خودتون به خاطر همون فاصله بين شما و دنياي ادبي باشه ،ولي اونهايي كه دستي توي ادبيات دارن ،نميتونن ازش جدا بشن ،چون حس ميكنم يه بخشي از زندگيشونه .
از اينكه با نوشتن اين شعرهاي قشنگ ،ما رو هم توي اين لحظه هاي ملكوتي شريك ميكنين ازتون ممنونم .
يا حق ...
سلام بزرگوار
بله ديگه ... به قول خواجه ي شيراز :
كي شعر تر انگيزد ، خاطر كه حزين باشد
يك نكته ازين معني گفتيم و همين باشد
اما خداييش غزلتون خيلي زيباست ...
به زير چتر نگاهت مرا پناه بدههواي خانه ي چشمم هنوز باراني است
سينه از آتش دل در غم جانانه بسوختآتشي بود دراين خانه که کاشانه بسوختتنم از واسطه ي دوري دلبر بگداختجانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت..................... باران را كه ميشناسي يا ؟(انديشه ي پنهان )
يك شنبه بعد از سالها درد ورنج ترکمان کردعزيز ترين دوستم .......................
و از تو به خاطر محبت هايي كه كردي ممنون
تو خاطره ي خوبي براش بودي يك دوست خوب
سعي ميكنم به ياد باران پست هاشو هميشه پر كنم تا كامنت داشته باشه
او خيلي به كامنت هايي كه براش مي گذاشتند علاقه داشت و وقتي حالش خيلي بد بود براش پرينت مي گرفتم و اون از اين همه ارادت دوستان پر ميشد
اون بازم خانه اش سر ميزنه و چشم انتظار پيام دوستان برميگرده
سلام ! ظاهرا مدتي شعر نگفتن هم تاثير بدي نداره چون زيبائي اين شعر جاي آن چند مدت رو پر كرده !
ابيات 5 و 6 اين غزل خيلي با دل بازي ميكنه !!
واااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااي خيلي قشنگ بود.
به خاطر اين طبع زيبايي كه داريد بهتون تبريك مي گم.
خوشحالم ازينكه با وبلاگ قشنگ شما آشنا شدم.
براتون آرزوي موفقيت مي كنم و از نظراتتون هم ممنونم.
سلام...
خوب عزيزم ناراحتي؟
دلت تنگوليده ؟
خب بشعر!!!!
يا حق