يه وقتي هاي در عالم نوجواني يه چيزهايي به عنوان مثلا شعر مي سروديم و با ذوق نزد پدر مي برديم ، يادم نميره كه هميشه ميگفت دخترم برو فكر نان كن كه خربزه آبه ، من ناراحت مي شدم ، اونوقت مرحوم پدرم بامهربوني ميگفت دختر عزيزم ، ناراحت نشو ، شاعري دلي بي غم و سرخوش و فارغ از قيل و قال دنيا و بدبختي هاي مردم و جيب پرپول ميخواد كه غصه خرج عائله نداشته باشي و يه سقف بي صاحبخونه كه دلواپس كرايه سرماه نباشي ، البته حق داشت ، حالا عمق حرفهاش رو مي فهمم كه افسوس .......الحمدلله همه اش رو شما داريد . بنابراين نبايد براي شعر سرائي غصه اي داشته باشيد . خيلي هم زيبا سروديد. اميدوارم هميشه ايام همچنان بي غم و سرخوش و شاعر باشيد .