• وبلاگ : لبـــگزه
  • يادداشت : چقدر شباهت...
  • نظرات : 4 خصوصي ، 9 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     


    استادعزيزبه نکته خيلي مهمي اشاره کرديداتفاقا در جلسه از من پرسيديدکه چرا اين همه غيبت حقيقتا من در اين مدت سر کار بودم کارم هم صدور کارتهاي امداد خودرو بود شکايتهاي زيادي از مردم به ما منتقل مي شد اما عبور مي کرديم يا درست بگم کارمونو ميکرديم چون کار ما فقط اين بود نه رسيدگي به شکايات.خلاصه يک روز اقايي با لهجه آذري تماس گرفت وگفت خانم اين نوني که شما مي خوريد حرامه گفتم چرا من که زحمت مي کشم گفت کار ي که شما ميکنيد جلب اعتماد ما هموطناتونه ما به خاطر صداقت شما اين کارت رو ميگيريم يک شب تا صبح اسير جاده بودم توي سرما اما خبري از امداد نشد تا صبح يخ زدم همش به من ميگفتن 1ساعت ديگه واين 1ساعت ها به صبح کشيد وبماند که با چه بدبختي نجات پيدا کردم من هم بعداز اين موضوع با مدير صحبت کردم او گفت به ما مربوط نمي شه ومن موندم که به کي مربوط مي شه به خودم گفتم نه اين نون واقعا خوردن نداره ...حالا هم موندم چرا دولت اسلامي که از اين همه کلاه برداري خبر داره وتوي روزنامه ها هم نوشته مي شه بر خورد نمي کنه شايد گذاشته قانون جنگل حکم کنه وهر کي قوي تره ضعيف تره رو ببلعه...حالا متوجه شدم واقعا سر کار بودم چون روزي خودمو از خدا نخواسته بودم... يا حق