از خواستن آمدم / نثار از همه سو بوده است. / گفتم اين خواب را خواهش کهن / پير کرده است. / گفتي از عشق تعريف تازه اي داري ... / بيمناک و ملول نبينمت اي ظريف! / اي انسان! / اي زن! / که تا ابد / يا تو، يا مرگ من / يا مرگ من، يا آرزوي بدکنش، / که از خواستن نمي آيد / به کشتن آمده اند. / و مرا چشم و چراغ تويي اي تو تمام من، / مردم! == سيد علي صالحي