سلام استاد بزرگوار
مدتي نبودم و در فضاي ديگري خارج از فضاي مجازي به دنبال ملكول هاي اكسيژن بودم براي نفس كشيدن كه نيافتم... بماند اين اولين كامنت من بعد غيبتم است . مساله بدجور سياسي است كه نه مخ حقير قادر به تحليلش مي باشد و نه اگر قادر باشد به اين سمت و سو گرايش دارد... داشتن آگاهي سياسي را نفي نمي كنم اما وقتي به تاريخ مراجعه مي كنم و وقايع ايران قديم و معاصر و حتي جهان را بررسي مي كنم مي بيينم كه در تمام ادوار كساني بردند كه از اين وادي فاصله گرفتند و در اين ميان حسنك وزير بر مركب چوبين نشست و بر سر اين خوان قرباني شد و فرخي و عنصري و منوچهري حظ وافر ازاين سفره بردند و بقول امروزي ها زندگي كردند.
وقتي كه چرخ بسي گردش كند و بسي ليل و نهار آرد و زماني كه زمانه از خاك ما خشت بسازد هيچ اثري از اين همه ماجرا باقي نخواهد ماند و در اين ميان كساني باقي مي مانند كه به علم و به هنر بزرگ گشته اند...
اعليحضرت همايوني در چشم به همزدني تبديل به شاه مخلوع شد اما موكب همايوني مولاي بلخي و لسان آسماني حافظ شيرازي وخطوط بهشتي ابن مقله و... تا قيام قيامت ارجمندو صاحب قدر خواهد بود و تغيير و تبديل نخواهد پذيرفت...
مصلحت ديد بزرگان آن است که ياران همه کار را بگذارند و خم طره يار بگيرند و با شعر تر و ناله ني دست در دست نگار به وجد و سماع برخيزند و ازاين ميان فراغتي و كتابي و گوشه چمني را برگزينند...