ادامه غزل
**
مريم! برقص، قافيهها را به هم بريز
اين شعر مست بي سر و پا را به هم بريز
من را خلاف قصهي تاريخ زنده کن
در اين سکانس نقش خدا را به هم بريز
بايد دوباره از شب اول شروع کرد
تقدير را بکوب و قضا را به هم بريز
بي تو غزل نميشود اين شعر لعنتي
در آن برقص! قافيهها را به هم بريز ...
**
دارم براي زن شدنت نقشه ميکشم
اي مريمي که زن شدنت هم صلاح نيست!
گم ميشوي درون من و ... من درون تو ...
گم ميشوم درون تو ... اينها گناه نيست!
حالا بخواب مادر انجيلهاي من
با اين پسر بکارت تو افتضاح نيست!!
مريم! زمين به دور سرم چرخ مي خورد
حالم بد است ... حوصلهام روبهراه نيست ...