سلام
يادتونه گفتم ميترسم از غرق شدن و اينکه قايق نجات ايمن نيست
و من امروز غرق شدم در زندگي و روزمرگيها و مسائل پيش پا افتاده و دارم دست و پا ميزنم نه فرصتي است براي به خود رسيدن و نه شوق انگيزه روزاي اول ( در حد خيلي خيلي کم که ديده نميشه)
اين روزا اگر هم فرصتي پيدا کنم صرف اين ميشه که زماني دور بشم از اين دغدغه هاي ريز آزار دهنده و فراموشي
زماني در پيش تر ها که مقيد بودم عزيزي ميگفت اگه شراب حرام نبود تو حتما استفاده ميکردي و امروز نه شراب اما حالا شراب که نه اما چه فرقي ميکنه اينترنت و ... همه همه براي من حکم همون شراب رو دارن که با اونها از مسائل فرار کنم
اين ماشين داره خاموش ميشه
دست از تلاش بر نميدارم که کمترين چيزي که از دست دادم سرزمين وحي بود و داغش هنوز ميسوزونه
اما...