هاج آقا سلام طاعاتون قبول
چي بگم ما که خودمون خانوميم نميدونيم چي بايد گفت ولي فک ميکنم
ريشه اينجور مشکلات خانوادهها هستن يا بچهها رو توجيه نکردن يا زيادي
سخت گرفتن
ضمن اينکه ما بچهها هم آدمهاي با اراده ي نيستيم برامون نگاه ديگران خيلي مهم تره از اخرتمون شده اين توجيهها هم همش بازي هست
البته بگم اين آقايوني که اينقد همه چي رو ميندازن گردن خانوما يه
دليل عمده هم آقايون بي غيرتي هستن که اخرت خودشان و خانوادشون رو به اين
دنياي کوچيک فاني ميفروشن
من ميخوام چند نمونه از خودم بگم شما من رو ديدين در مورد حجاب سخت
ميگيرم از بچگي اينجور بودم مادر و پدرم سخت گير بودن ولي خوب همون وقتا
هم خيليها گير ميدادن که تو کوچيکي چه سخت ميگيري شايد اون وقت جواب
درست حسابي نداشتم وليي جوري بودم که احساس کمبود هم نميکردم
توجيه بودم که کارم درسته
بزرگتر که شدم تا دانشجويي همين آاش اهمين کاسه هر چند واسم خيلي سخت
بود تو دانشگاه هنر بودن با اين دختراي رنگ اوارنگ و پسرهايي که مرتب
دور و برشون ميپلکيدن خوب سر خردگي مياره ولي خدا رو شکر کم نياوردم هميشه
هم دختر هم پسرامون بهم احترام ميذاشتن و هيچ وقت از جمعشون جدا نبودم
من يک ماه پيش با بچههاي هم دوره دبيرستانيم با هم بوديم همه به کلاس
حجابشون مفتخر به سفر دوبي يا ..رنگ موهاشون ....خلاصه وقتي صحبت به يه
جاهايي رسيد گفتن از خودمون همه ميگفتن
هنوز از زندگي عقب هستن به خواستههاشون نرسيدن
با اينکه اونا همه رشته رياضي بودن الان همه مهنددس هستن و فوق ليسانس
و خوب اکثرا با همون وزيت حجابي که فرمودين ولي خدايي همه اين جلسه اخري
ميگفتن فلاني(يعني من) از همه موفق تاره و جلو تره
من خودم هميشه ميدونم هيچ نيستم ولي خدا حسابي هوام رو داشته و داره
الان که شما مدونين من استاد دانشگاه هستم هر چند خيلي هم بزرگ نيستم و
اين شايد مربوط به اين مسله باش که من دبيرستاني که بودم هميشه دوست داشتم
يه استاد دانشگاه با حجاب بشم و ميدونستم پدرم هم اينطور دوست دارن
راستي يه چيز ديگه هم بگم دوست صميمي من در دوره راهنمائي و دبيرستان
و تاي الان هم خيلي حجابش خوب بود آخه باباش سخت ميگرفتن اما وقتي عروس
شد اصلا ديگه مثل قبل نبود خوب فک ميکنيد چرا؟