خدا آمد، با دسته اي ياس در دستان گرمش که بوي زندگي مي داد ، آرام آرام آمد و دل را طلب کرد و من ميان الله اکبر اولين سحر، دل را بي هيچ زينتي تقديمش کردم ، باشد که عيد پايان رمضانش ، دلم را تعمير کرده برگرداند