نميدونم چرا هر وقت كه پاي دين مياد وسط همه ( همه كه نه اكثرا) سريع عينك بدبينيشون رو ميزنن. چه كساني كه مدافع دينن و چه كساني كه نه دين گريزن و نه دين ستيز اما راجع به دين درست توجيه نشدن . و هر دو دسته با عينك بد بيني به اون يكي نگاه ميكنه . نميدونم چرا نميتونيم با نگاه بي طرفانه به قضيه نگاه كنيم .
اين كه "خيلي ها هم اصلا دنبال جواب نيستند و سوال رو تنها براي فرار از تكليف در حقيقت بهانه مطرح مي كنند حالا اين سوال نشد سوال ديگه." هم همون نگاه بدبينانه به موضوعه .
نميگم وجود نداره اما بياين به "خيلي ها" نسبت نديم .
شخصا يه طورايي به طور غير مستقيم به دين ستيزي متهم شدم ، حالا چراش رو هم ميگم . سر كلاس معارف خيلي وقتا راجع مسائلي كه شخصا هيچ مشكلي نداشتم سوال ميكردم و چراي مسئله رو از استاد ميپرسيدم. اونم فقط به خاطر اينكه ميدونستم براي خيلي ها سواله و خودم در استدلالش ناتوان بودم .جالب و البته ناراحت كننده بود كه استاد هم نميتونست دليل قانع كننده بياره .بعد از چند جلسه هم ديگه يه جورايي استاد جوابمو نميداد ( و من حس كردم كه با همون عينكي كه شما به قضيه نگاه كردين من رو ديده! و من ديگه سوالي نكردم) .
اما نميدونم چرا سر كلاساي تخصصي اين اتفاق نمي افتاد. گاهي استاد يك ساعت راجع به يك مسئله توضيح ميداد و تا ابهام همه بر طرف نميشد درس رو ادامه نميداد و بعد از اون هم آثار خستگي رو از صرف اون همه انرژي براي قانع كردن همه در صورتش مشهود بود. ولي نه متهم به "علم گريزي" ميشديم و نه "علم ستيزي "
حالا چرا تا راجع به دين سوال ميكنيم اول بايد برادريمون رو ثابت كنيم بعد ادعاي ارث كنيم . اول بايد ثابت كنيم كه با دين مشكلي نداريم و فقط سوال داريم و ابهام بعد شايد كسي باشه كه منطقي پاسخگو باشه (ميبيند نگاه من هم يه جورايي بدبينانس ) .