• وبلاگ : لبـــگزه
  • يادداشت : دلهاي گرفته..
  • نظرات : 21 خصوصي ، 40 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام به آقا سيد بزرگوار وبلاگستان

    اول اينكه اول

    دوم هم حالا ديگه بي خبر مياين اين طرفا؟

    بعد هم ... اين دلتنگيها رو حس ميكنم .. و حستون بعد از اون تلفن .. مثل كوهي كه خودش آتشفشانه و براي ديگران بايد همون سنگ صبور هميشگي باشه ..

    و چقدر اون آرامش بعدش لذت بخشه .. اينكه دلي رو آروم كردي ... با اشكهايي كه حس كردي دل خودت آروم شده .. و همه چي رنگ قشنگي ميگيره و ميره به سمت دلتنگيهاي شيرين

    در آخر هم اينكه ما يه شيريني تولد از شما طلبكار شديم !

    خدا نگهدارتون باشه

    پاسخ

    سلام و ممنون.. اگه خبر مي کرديم که نمي تونستيم به اون زودي برگرديم و بايد ميومديم يه دو سه هفته اي اونجاها لنگر مينداختيم.. اونم که نشدني بود و اوقت از اينجا مونده و از اونجا رونده مي شديم...