کاري به کارمون نداره؟ ما ها فقط يه سري کلمه رو پشت سر هم ميگيم و رفع تکليف ميکنيم و دلمون خوشه نماز ميخونيم...حالا يه حجابيم داريم...
اما از کجا معلوم اين حجابي که داريم براي افرين افرين گفتن هاي ادماي ديگه نيست؟براي به به و چه چه کردن اطرافيان؟از کجا معلوم وقتي پاش بيفته از اين حجاب نگذريم؟ خودم رو ميگم...
وقتي داشتم کارهام رو براي رفتن ميکردم براي دانشگاهي که ميدونستم حجاب رو توش منع کردن اون موقع تازه فهميدم حجابي که اين همه براش جنگيدم رو حاضرم بذارم کنار...اون وقت تازه فهميدم که حجاب براي من اون ارزشي رو که بايد نداره...فقط يه پوششه براي فرار از نگاه هاي مرداي شهرم...
خيلي از ما ها اينطوري نيستيم؟
چرا اينقدر که به درست کردن حجاب ظاهر فکر ميکنيم و بهش ميپردازيم نميايم
اول درونمون رو درست کنيم؟
چرا نميايم اول اين ستون ها رو درست کنيم؟ چرا نميايم بيشتر روي پايه ي اصلي زمان بذاريم؟ چرا وقتي درون درست شه ظاهر هم درست ميشه باز به ظاهر بچسبيم؟
توي يکي از سخنراني هاي حاج اقا پناهينان صحبت ميکنن و ميگن اگه ميبيني کسي نماز نميخونه بهش خورده نگير....به خودت روجوع کن ببين چرا اون از نمازش فرار ميکنه؟
فکر ميکنم چند نفر از ماها تونستيم يا نمازمون...با حجابمون...با رفتارمون...با افکارمون ديگران رو جذب اسلام و دينمون کنيم؟ غير از اين نيست که من برادرم رو...خواهرم رو...دوستم رو...نه تنها به دين نزديک نميکنم که فراريش هم ميدم؟