پي انديشه ماه تا خدا بالا رفت
کوچه خال او خالي شد
دل پر از قصه و اندوه پر از تنهايي
باز هم پاي بدان کوچه نهاد ،
کوچه خاطره ها ، رد پاي مهتاب ، باز هم ناله شب هاي خيال : بي تو مهتاب شي...
شعر لالايي من بود زماني کوچه ،
بعد ها شد همه انديشه من
لحظه هايم پي اين شعر غريب پي يک قاصدک از دشت محال پشت هم دور شدند ،
صاحب کوچه خال چه کسي خواهد بود ؟