سلام
سال نو مبارک
و من آزادتر از شعرقناري بيدار!!
خواب چشم مرا مي روبد....و تناقض روح مرا مي کوبد!!
و ميان من و روح ياد تو داور گشته....
کالبدم سرد به رهايي ....روح من خسته از اين هجران است....
به همان لحظه يعقوب که نديد به همان پيراهن يوسف سوگند و قسم به دزدي بنيامين!!
چشمهايم از ديوار آويزان است!!
و وصال تو عدد گمشده ي اين ساعت....و تمام پنجره ها بوي باران دارد!!
برگرد!!
خورشيد پنهان باشد همه جا ابريست......باران مي بارد!!
آري چشمهايم از ديوار آويزان است...
باران مي بارد خيس مي شوم....مثل هميشه چتر ندارم!!!
نه ندارم....برگرد!!