وبلاگ :
لبـــگزه
يادداشت :
خيابان گلبرگ
نظرات :
25
خصوصي ،
79
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
شيدا
سلام خسته نباشيد.
حتي خوندنش هم دردناک بود اما ...
منم يه بار پسر 4 ساله ام را خيلي زدم و گريه ميکردم.
هميشه در خانه را با ريسمان ميبيندم تا بيرون نرود .توي کوچه ما کاميون زياد رد ميشه و موتور هاي که موتور سواران از خدا بيخبري ................
تو کوچه ما چند تا بچه کوچيک ...کاميون....تصادف....فوت...
ميدونم خدا پسرمو نگنه ميداره ...هميشه اين اولين دعامه.......
اما اون روز مهمونمون بيرون رفته بود و در و باز گذاشته بود.
تا فهميدم بيرون تا بهش برسم و بيارمش خونه چند بار سکته کردم...
فقط همه سعيمو کردم که از بيرون بترسونمش ...........................
خدا منو ببخشه و پسرم که انگيزه زنده موندنمه.
موفق باشيد