عطف به:
مثلل يک کيلو بال مگس، يک پاکت پاي سوسک، يک کاميون پوست پياز، دو ليتر اشک چشم، دست و پاي راست شوهر و...
باور کنيد که چشمهايم چهارتا شده بود و نميتوانستم باور کنم.
اقول:
چرا برايتان تازگي دارشت؟ اين که خيلي مشهور است بله الان باب شده . ده دوازده سال پيش که اينها را شنيدم چشم هايم سه تاهم نشد چه رسد به چهار تا(!)
عطف به : و البته تعجب نکنيدکه از اين حرفها بهتزده شده بودم؛
اقول:
چرا اتفاقا اين يکيو مي کنيم! چون زياد ذکر خير از شما شنيده بودم و شنيده بودم آقاي واحدي يد طولايي در مورد آسيب شناسي اجتماعي دارد و اين هميشه افتخار من بود.
عطف به:
دليلش اين است که هرگز در اين فضاها نبوده و نيستم و البته خوشحالم که نيستم.
اقول:
خوشحال نباشيد. من هم خوشحال بودم و کلاه سرم رفت.
دريافتم:
_ هرکه به آتش نشد، بي خبر از حال ماست - سوخته داند که چيست حال دل عاشقان
_آتش بگير تا که بداني چه مي کشم
_حال صاحب درد را صاحب درد مي داند که چيست
آنگاه به ميان لشوش و ارذال رفتم و با آنان درآويختم و در آميختم گوئيا از خوابي ناز برخاسته بودم.از خوابي با روياي غير صادقه که در آن همه چيز بر وفق مراد بود و مملکت، اسلامي.
همکنون از اين يقظه ام بسي مسرورم.
هرچند بسان کسي هستم که از خوابي شيرين مي پرد.
بي شک از آنچه در زير پوست لطيف جامعه که ما آن را بزک و آرايشش هم کرده ايم، دلخورم. اما از اينکه به آنچه هست کما هي هي رسيده ام خوشحالم.
بگذاريم و بگذريم فقط در پايان طنزي جدي تر از شوخي بگويم و التماس دعا:
جاي شکر دارد دوليتر اشک چشم خواسته اگر دوليتر مني خواسته بود که عند المطالبه پرداخت شود چه بايد مي کرد آن داماد بيچاره؟خصوصا اينکه نجس هم هست نمي دانم ماليت دارد يا نه اما فايده ي محلله که دارد.