واما تکرار مکررات
حقير قبلا يک انتقاد نامه اي به چند سايت ارسال کردم که مطرح هم شد و حال که شما فرموديد و تحليل نموده ايد با اجازه شما مجددا مطرح ميکنم
ميوه ممنوعه:
به قول جنبش دانش آموزي : چرا بعضيها تصور ميكنند براي اين كه نسل جوان به چاه نيفتند بايد آنها را داخل چاه برد و به آنان گفت اينجا چاه است، مبادا در آن بيفتيد.آيا نميشود با پرورش ايمان و نشان دادن الگوهاي اجتماعي مناسب و تبليغ رفتارهاي مثبت به آنان آموخت كه چاه چيست و راه كدام است؟ آيا در آن ماه كسب فضايل اخلاقي (رمضان)، خود آقايان مسئول در كنار دختر و پسرشان نگاه عميقي به سريال "ميوه ممنوعه" داشتند و به نظرشان بعضي از سكانسهاي اين فيلم قصد پركردن كدام خلاء تربيتي در جامعه را دارد؟" "اين كه يك پيرمرد خير يا به ظاهر خير، از راه خير به افكار شر و يا به ظاهر شر برسد براي تربيت نسل جوان اولويت دارد؟ آيا نميشد همين فرد خير كار خير خود را ادامه ميداد و شرهاي داستان متوجه فرد شروري همچون جلال پسر آن پيرمرد ميشد. اين تخريب سازندگي است يا بازندگي؟ در شرايطي كه قرار است صدا و سيما بزرگان، مسجديها و ريشسفيدها را هم داخل اين ماجراهاي عاشقانه كند، همانهايي كه وقتي جوانترها در گرداب گناه گير ميكنند به سراغ آنها ميروند تا با تجربيات و نصايح خود دستشان را بگيرند و نجاتشان دهند، بايد به چه كسي اعتماد كرد؟مجموعههاي فكري فرهنگي جامعه به غير از صدا و سيما كه ابزار پر نفوذي براي تثبيت يا انحراف اخلاقي جوانان است، چقدر ميتوانند در بازسازي تخريبهاي فرهنگي صدا و سيما و تغيير رفتارهاي غلط و اصلاح شيوههاي تربيتي دستگاههايي همچون صدا و سيما اثرگذار باشند؟
و اما شمس العماره:
در اين سريال بنده چيزي جز مسائل زير نديدم: 1- مهمل گويي رحمت و زنش 2- مسخره بازي شكور و زنش 3- مصنوعي بازي كردن ليلا و ادا درآوردن 4- به مسخره گرفتن اسراف آب و برق به وسيله رحمت و اطرافيانش 5- به كار بردن اشتباه ضرب المثلها توسط پري خانم و بگذاريد دو مورد بسيار مهم را بگويم: 6- بيتفاوتي و بيقيدي رحمت براي ارتباط همسايه با دخترش و اجازه دادن به او براي راحت حرف زدن در مورد دخترش 7- باز بودن ارتباطات بين زنها و مردها و مخصوصا ليلا و خواستگارانش كه حتي براي ليلا كادوي تولد ميگيرند و تبريك ميگويند در حالي كه هيچ عقد ازدواجي بسته نشده. اين اولين باري است در صدا و سيما دست به چنين اقدام شنيع براي پاك كردن مرزهاي عفت و پاكي با زشتي و پليدي زده ميشود. گويا اين جا اروپا است و جامعه بناست به سمت بيقيدي و لاابالي گري نزول كند. البته اين مسأله در صدا و سيما تبديل به جريان شده است. چند وقتي است سانسورهاي تلويزيون با مسامحه و مساهله بيش از پيش انجام ميشود. در بازيهاي واليبال و فوتبال در هنگامي كه تماشاگران نشان داده ميشوند سانسور به نحو كمرنگي انجام ميگيرد. در صدا و سيما مرزهاي اخلاقي در حال شكسته شدن است. عمو پورنگ، به بچهها اجازه گستاخي و پررويي ميدهد. رابطه مردان و زنان به شكل باز به طور گسترده نمايش داده ميشود. مردم و مخصوصا جوانان را فيلم زده كردهاند در حالي كه اكثر فيلمها خارجي است و اهداف اين فيلمها با هم متفاوت و متباين است. خيلي از آنها آخرالزماني است كه القائات صهيونيستي و يهودي دارند. بگذريم. صدا و سيمايي كه بنا بود دانشگاه باشد به جاي اين كه براي علم فيلم بسازد، با جبهه و جنگ، طنز معنوي درست كند، رمان نويسان و داستان نويسان قدر را به كار گيرد تا فيلمنامههاي اخلاقي اجتماعي و سياسي بنويسند، يا سياستگزاري با حساب و كتاب در مورد موضوعات مهم زندگي آدمها داشته باشد و يا علم و معرفت را در صدر مهمات خود قرار دهد، گپ و گفت زن و مرد نامحرم، نمايش سريالهاي كم ارزش و بيمحتوا، فيلمهاي خارجي متزاحم با عقايد مسلمين و مرزبندي كردن بين قرآن و اهل بيت با بقيه مسائل زندگي، را آموزش ميدهد. اين كه علم را محدود به شبكه چهار و هفت كنيم و بگوييم كه هر كس ميخواهد علم بياموزد به اين شبكهها مراجعه كند بسيار كوته فكرانه و نابخردانه است؛ يا مثلا بگويد هر كس ميخواهد قرآن و حديث بياموزد برود شبكه قرآن. مسأله اين جاست كه صدا و سيما و متوليان اين مجموعه بزرگ، هنوز ارتباط وثيق علم و دين با زندگي عادي يك انسان را نفهميدند. براي همين هر وقت صحبت از اينها ميشود با مرزكشي خاصي از زندگي عادي صحبت ميشود. در حالي كه اينها جز زندگي عادي ما آدمها نيستند. صدا و سيما نبايد فكر كند كه اگر صد در صد طبق اميال بينندههايش عمل كند موفق است! بلكه بايد دانشگاه باشد، بايد تربيت كند و اميال آدمها را تغيير بدهد. صدا و سيماست كه ميتواند فكر آدمها را يك جا تربيت كند. و بماند درد دلهايي از اين قبيل كه ما ظرفيت به اين عظمت داريم و در غفلت بزرگي به سر ميبريم. «اقترب للناس حسابهم و هم في غفلة معرضون» بزرگوار و آقا؛ از شما كه به طور جدي و پيگيرانه به اين مسأله توجه ميكنيد و ميپردازيد کمال تشکر را داريم. صدا و سيما دارد منشأ شر ميشود به جاي اين كه منشأ خير باشد.
در ضمن آقا سيد يک تيتري را ديديم که در آن نوشته شده بود بيائيد از شمس العماره از حيث نزديک بودن به عقايد ما اصلاح طلبان حمايت کنيم. (فکر کنم قرار بوده اين سريال بعد از انقلاب مخملي ÷خش شود که آقايان عجله کردندو...) اميدواريم پايه هاي فرهنگي ايران توسط ترويج دهنده فرهنگ اسلامي يعني صدا و سيما ( ) متزلزل نگردد.
اين جا کسي هست که به انتظار آمدنت و صداي پاهاي مهربانت چشم به در دوخته است...
بزرگوار دوستت داريم