سلام سيد بزرگوار
خجالت ميكشم وقتي كه دق الباب مي كنيد و...
من هنوز چيز تازه اي ندارم براي پيشكش
عفوم كنيد
متن زير اختصاصا براي شما ارسال ميگردد(ببخشيدم )
كارزاري سترگ است اينك
در زمانه پايان.....
در هزاره سوم دانايي...
و عصر جنگهاي تشعشعي......
آنجا كه من در مقابل من....
به تمامي ايستاده ام...
و آيينه خيالهايم...
و خداي آيينه هايم....
مرا سخت و بي پروا در كمين است....
نميدانم ...
نميدانم كه من منم...
يا او من.....
يا من او....
يا اصلا...
يا اصلا من نيستم....
من نيستم و....
هيچ نيست.....
مجاز اندر مجاز....
نميدانم....
نميدانم...
.