تاکسي منتظرش بود.
از زير آينه و قرآن رد شد، بچه ها را بوسيد و پريد توي ماشين.
مسير را بهتر از رانندهي تازهکار ميشناخت؛ او اشاره ميکرد و راننده ميشتابيد.
ساک دستياش را برداشت و خود را به سالن فرودگاه رساند.
شلوغ بود و از همه شلوغتر صف پروازهاي به مقصد مشهد.
تا شنيد که همهي پروازهاي مشهد لغو شده، بيآن که بپرسد: چرا؟ اشک پهناي صورتش را گرفت.
يک گوشهي سالن، پوستري از حرم امام رضا(ع) را ديد، دستي به رويش کشيد و اشکهايش را سترد.
ايستاد روبروي عکس گنبد: صلي الله عليک يا اباالحسن.....
سرش را پايين انداخت و با آرامش و اطمينان از پذيرش زيارتش به خانه برگشت.
منبع: شبكه امام رضا عليه السلام
سلام . تبريك ميگم اين عيد عزيز رو خدمتتون .
ميگم حالا عيبي نداره . مي تونيد منو كه تا حالا به مشهد نرفتم و آرزومه با خانواده يه بار به پابوس آقا برم رو درك مي كنيد. من هم آپم . نظر بديد خوشحالم مي كنيد.
يا علي