سلام و درود بر شما حاج آقاي واحدي
من با اين بلاگ غريبه نيستم، از روز اولي که اسم لبگزه را شنيدم، نميدانم اين اسم به دل نشست و يا بين خود و لبگزه قرابتي احساس کردم که برخلاف بقيه اسامي سايتها در اينترنت که براي مراجعات بعدي اوصولا به دست Bookmarks ميسپارم، لبگزه را به ذهن سپردم.
بعد از مدتها خواندن اين وبلاگ جرات کردم و به ضرب انگشتان دست و به ياري فکر خسته چند خطي در کليک مهرباني لبگزه نوشتم.
البته فکر کنم قدري متفاوت با بقيه کليکهاي مهربانان.
اينبار دليل مراجعه من، کنجکاوي براي خواندن شعرگونه ها، فريادها ، عارفانه ها و ... حاج آقاي واحدي نبود.. استثنا" دليل آقاي دکتر محمدي، دوست مشترک بود،
مزاحمتي براي آقاي دکتر داشتم که گفتند اين گره به دست حاج آقا باز ميشود. در اين چند وقت اخير هر بار تماس گرفتم گفتند که حاج آقا نيست.
و البته دو روز است که خود آقاي دکتر هم ديگر نيست.
چون در حال کامنت گزاشتن براي
يواش کسي نشنوه.. هستم، آرام و يواش ميگويم، حتي اگر آقاي دکتر نتوانست شما را ببيند و احيانا گره کور کار ما باز شود ،از نظر من اشکال ندارد و آن را به حساب مصلحت و قسمت ميگزارم، اما خواهش ميکنم شما دست آقاي دکتر را بگيريد تا ما گمشان نکنيم.
نميدانم شما مرا به ياد داريد يا نه ، اما ميدانم که من اکثر نوشته هاي شما را به ياد دارم.
من حاج اقا سيد محمد رضا واحدي را از وب نوشته هايش ميشناسم.
ارادتمند شما
صادق ايزددوست - رشت