ديشب کسي براي تو سجاده وا نکرد
بغضي ترک نديد و گلويي صدا نکرد
انگار ما بـــدون حضور تو راحتيم
و قتي کـسي براي ظهورت دعا نکرد
وقتي که دامن تو رها شد زدسـت ما
دست گناه دامن ما را رهــــا نکرد
در روزگار ما تو بيابان نشيــن شدي
پس خاکمان به سر که دل ما حيا نکرد
توبه از اينکه اين دل بي بـند و بار ما
جايي براي آمدن يار وا نــــکرد