• وبلاگ : لبـــگزه
  • يادداشت : سفر به گذشته
  • نظرات : 9 خصوصي ، 70 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + حميد 

    سلام

    بالاخره پس از تعللي، توفيق شد و «ادامه ماجراي پنير»ها را خواندم. كليت آنچه فرموده بوديد متين و شيواست. حتي اينكه موشكافانه به كتابي اينچنين نگريسته شده بسيار آموزنده است. اما همچنان موضوعي كه مطرح كرده ايد، حل نشده مانده است.

    اينكه «اين قبيل كتابها به دليل ترويج انديشه هاي باطلي نامناسب اند»، درست.

    اينكه «نبايد منتظر بود که دستي از غيب برون آيد و کاري بکند»، هم درست.

    «اينكه رابطه ي من و علماي ديني و روحانيون بايد دو سويه باشد» هم درست.

    اما حالا ظاهرا صورت مسئله اين است:‏ (همانگونه كه خود نيز بيان كرده ايد) چگونه و طبق چه فرايندي بايد من دين زده! ((نمي دانم اين واژه بار معنايي درستي دارد يا نه،شايد بايد بگويم از دست عالم ديني فرار كرده)) به پاي سخن يك عالم ديني برگردم؟

    پس فعلا و براي دور نماندن از روح انسانيت شايد هنوز هم من بايد اتكا كنم به همين دست كتابها.