• وبلاگ : لبـــگزه
  • يادداشت : و يك غزل ديگر
  • نظرات : 21 خصوصي ، 84 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <    <<    6      
     

    سلام

    چه تصادفي

    چه حسن تصادفي چه جالب

    شما از كاروان مشهد بوديد؟ كدوم كاروان بوديد با كي بوديد؟

    من با آقاي بهشتي بودم

    انشالله دوباره قسمت بشه البته اين دفعه من با يك مدير كاروان و روحاني خوب باشم

    التماس دعا

    خسته نباشيد آقا سيد! الآن كلي با احساسات مختلف درگيريد، مي‏دونم... خدا كمكتون مي‏كنه...

    گنبد افلاك

    سلام سيد بزرگوار برادر مهربان خودم

    آمدم براي عرض ادب و سلام زيارت قبول . غزل زيبايتان را چندبار خواندم فوق العاده هست سرشار از عشق ...

    مطلب قبلي را هم خواندم چه صحنه هاي نابي دارد

    در پناه خداي رحمان باشيد

    سلام آقا سيد

    اينقدر اين غزلتون قشنگه كه ...

    به قول خودتون دلتنگي و غروب جمعه و ....

    همه ي اينا دست به دست هم ميدن كه آدم آتشفشان بشه ..

    يا مثل ابر بهار بباره

    حالا يكي مثل شما خوش ذوق و سليقه است و با قلم قشنگشون اينطوري غزل ميگه

    يكي هم مثل من توي دست نوشته هاش طوفاني ميشه ....

    برم براي پست قبلي نظر بذارم كه حداقل اونجا اول بشم

    خاطره ي واقعا قشنگي بود ...

    خدا نگهدارتون باشه

    ويرانه نه آنست كه جمشيد بناكرد/ويرانه نه آنست كه فرهاد فروريخت/ويرانه دل ماست كه هر جمعه به شوقت/صدبار بنا گشت و دگربار فروريخت...يا اباصالح المهدي--

    حق باشماست.نميتونم احساسم را خوب بيان كنم.فقط نگاه ميكنم....قلم شما مثل صداتون گرم و دلنشينه.واقعا زيبا مينويسيد

    و روزي مي رسد كه تقويمها خواهند نوشت :جمعه سالروز ظهور حضرت ولي عصر(عج) - به اميد آن روز

    سلام ، سروده زيباييست و حظ بردم ...

    من با موضوع " چت عجيب با خدا " و چند قطره قلب به روزم.
    چشم به راهم تا بياييد ...

    + محدثه 
    غزل براي تو يك گوشه از نياز من است
    ولي چه سود كه تكرار دل پريشاني است
    زيبا بود
     <    <<    6