سلام آقا سيد ...
سلام ...
سلامي كه جنسش با همه ي سلامهاي قبلي فرق داره ...
سلام به زائر حرم امن الهي ...
ميدونم الان دارين روزشماري ميكنين ...
نه روزشماري نه ... ساعت شماري... ثانيه شماري ...
و هر ثانيه ... هر دقيقه ... هر ساعت ... هر روز كه ميگذره تپش قلب سريع تر ميشه و نفسها شدت ميگيرن ... به شوق ديدن دوست ...
متني كه از دل بياد ... به دل ميشينه ... مثل اين راز و نياز خالصانه ي شما كه اشك به چشمهام آورده ...
كاش من هم يه روزي مسافر اون سرزمين الهي باشم ...
كاش ...
دعامون كه مي كنين ؟
يادتون كه نميره ... كنار ديوارهاي بقيع ... پاي ستون هاي مسجدالحرام ... وقتي كعبه رو ديدين ...
خوش به حالتون كه خدا اينقدر دوستتون داره ...
خوش به حالتون ...
سيد بزرگوار آخرهاي متنتون از لطف خدا گفتين ...
در موردش فقط همينو مي تونم
هاتفي از گوشه ي ميخانه دوش
گفت ببخشند گنه مي بنوش
لطف الهي بكند كار خويش
مژده ي رحمت برساند سروش
و اين بيت كه
لطف خدا بيشتر از جرم ماست ...
التماس دعا
يا علي ...