سلام بر سيد بزرگوار
سلام بر مسافر كوي يار!
الا اي همسفر
كمي آهسته تر
مرا با خود ببر!
آن جا كه باب الله در يمين و
حجر در يسار تو آيد به زير پا بنگر، سنگ هاي سرخگون حطيم... شش هزار دعا و حلاوت
اجابت!
پس به جرعه اي كام تشنه ام را بنوشان و آن چنان كه عمق جان خويش را مي يابي
دعايم كن!
كه ديري است... در حسرت اجابتي شيرين روزگار به تلخي مي گذرانم حبيبم
را بگو دريابدم و مادرم را اگر يافتي سلام رسان فرزند خطاكارش باش و بقيع را... بقيع
را از جانب من بنوش!
در حرا از بال هاي جبرئيل پري را برايم سوغات بياور ...
من
قانعم به چكاچكي از شمشيرهاي احد
و به يك قنوت در مساجد سبعه
و به يك لبيك در شجره
و اگر در تنعيم دوباره و چند باره محرم شدي
به يك طواف از هفت شوط مرا بنواز
و
ديگر... چگونه بگويم هيچ؟
كه اين ها كه شمردم...همه چيزند!
و يك گوشه چشم از يكي از
آن ها مرا بس است!
سيد عزيزم التماس دعا و سفر سلامت! هر آن چه خود مي داني و مي تواني براي همگان و در انتها براي من حقير بخواه كه همه سخت محتاجند «و الله هو الغني الحميد»