(ادامه براي نظر قبل)
بدترين نوع ازدواج ،ازدواج تحميلي است،. البته حتي اگر اراده وجود داشته باشد و ظاهري باشد قانونگذار آن را نمي پذيرد زيرا قصد و اراده بايد باطني باشد. در روايت آمده است پيغمبر اكرم صريحا در جواب دختري كه پدرش بدون اطلاع و نظر او ، او را شوهر داده بود فرمود اگر مايل نيستي ميتواني با ديگري ازدواج كني پس
پدر اختياردار مطلق دختر خويش نيست و نميتواند بدون ميل و رضاي او ، او را به هر كس كه دلش ميخواهد شوهربدهد . پس از بيان حدود اختيار پدردختر در ازدواج او نکته اي که بيانش در اينجا لازم به نظر مي رسد بحث اجازه پدر و چرايي آن است : فلسفه اينكه دوشيزگان لازم است - يا لااقل خوب است - بدون موافقت پدران با مردي ازدواج نكنند ناشي از اين نيست كه دختر قاصر شناخته شده و از لحاظ رشد اجتماعي كمتر از مرد بحساب آمده است . اگر به اين جهت بود چه فرقي است ميان بيوه و دوشيزه كه بيوه شانزده ساله نيازي به موافقت پدر ندارد و دوشيزه هجده ساله طبق اين قول نياز دارد . بعلاوه اگر دختراز نظر اسلام در اداره كار خودش قاصر است چرا اسلام بدختر بالغ رشيد استقلال اقتصادي داده است و معاملات چند صد ميليوني او را صحيح و مستغني از موافقت پدر يا برادر يا شوهر ميداند ؟ اين مطالب فلسفه ديگري دارد كه گذشته از جنبه ادله فقهي ، از اين فلسفه نميتوان چشم پوشيد اين مطلب به قصور و عدم رشد عقلي و فكري زن مربوط نيست . به گوشهاي از روانشناسي زن و مرد مربوط است . مربوط است بحس شكارچيگري مرد از يك طرف و به خوش باوري زن نسبت به وفا و صداقت مرد از طرف ديگر . مرد بنده شهوت است و زن اسير محبت . آنچه مرد را ميلغزاند و از پا در ميآورد شهوت است ، و زن باعتراف روانشناسان صبر و استقامتش در مقابل شهوت از مرد بيشتر است . اما آن چيزي كه زن را از پا در ميآورد و اسير ميكند اينست كه نغمه محبت و صفا و وفا و عشق از دهان مردي بشنود . خوش باوري زن در همينجاست .