زائري باراني ام ، آقا به دادم مي رسي؟
بي پناهم خسته ام، تنها، به دادم مي رسي؟
گر چه آهو نيستم اما پر از دلتنگي ام
ضامن چشمان آهوها، به دادم مي رسي؟
از کبوترها که مي پرسم نشانم مي دهند
گنبد و گلدسته هايت را، به دادم مي رسي؟
ماهي افتاده بر خاکم لبالب تشنگي
پهنه آبي ترين دريا، به دادم مي رسي؟
ماه نوراني شب هاي سياه عمر من
ماه من ، اي ماه من، آيا به دادم مي رسي؟
من دخيل التماسم را به چشمت بسته ام
هشتمين دردانه زهرا، به دادم مي رسي؟
باز هم مشهد ، مسافرها، هياهوي حرم
يک نفر فرياد زد: آقا به دادم مي رسي؟