سلام عليكم آقا سيد محمدرضاي عزيز و گرامي .
توي پربازديد ترين هاي ديروز اين چيه پارسي بلاگ لبگزه ي خودمان را ديدم و گفتم بيام ببينم .
اين تبريك گفتن بقول شما از سري چشم و همچشمي را در جاي ديگري هم ديده بودم ولي اينجا پرمعنا تر است .
جالب اينه كه مثلا گروهي كه مسئول تبليغات و اونم برزگداشتها در يك همچين جايي هستند توي اين چيه بيلان كارشان اين گونه كارهايشان را هم بحساب مي آورند و ما بعد انقلاب نظايرش را هر روزه بيشتر و بيشتر داريم ، يعني هرچه از عمر انقلاب مي گذرد از اين قلم هم بيشتر مي شود .
آخه اوايل كه مثل حالا نبود و اين همه دفتر و دستك نداشت مثلا بزرگداشت ها بلكه توهر جايي يك عده با شور و حال انقلابي خودكار اين كارها را مي كردند و اونم با هزينه ي هرچه كمتر و پر محتواتر .
الانه فقط چشم و همچشمي نيست بلكه شغل و منصبي دارد ، ميگن تو يه مهموني شاه ، محمدرضا را عرض مي كنم ، يه جواني نظرش را جلب كرد . پرسيد اين كيه ؟ گفتند پسر فلانيه و تازه از فرنگ برگشته ، گفت چكار مي كنه حالا ؟ گفتند بيكاره ، گفت خب يه وزارتخانه ، موسسه ووو داير تاسيس كنيد و بزاريدش سر كار .
حالا هم تا دلتان بخواد هي داره تاسيس ميشه از اين چيزا و بعضا هم چندتا جا تحت مسئوليت يه نفره ، با حفظ سمت را عرض مي كنم .
آخه بي جيره و مواجب كه نيست مثل اوايل انقلاب و اوايل جنگ تحميلي هم كه گروهي ، پايه اي و يه چيزي مثل مثلا سهميه ها داده مي شد ، هرچند مي شناسم و خوب مي شناسيد كه بعضي مثل شما پيدا هم مي شود كه خدمت وظيفه ! ي سربازي پسرشان را هم زير بار نمي روند ، راستي از آقا سيد احمد آقا چه خبر ؟
سلام ما به ايشان و ديگر سادات برسانيد و دو قبضه اش را هم خدمت والده ي محترم ايشان .
راستي نميشه اينقدر كوتاه و پر مغز ننويسيد كه براي توضيح آن براي خودمان اين همه پاورقي براش ننويسيم ؟