سلام.
اولين بار نيست ميام اينجا و كامنت ميذارم...
اما اولين باره كه با مشخصات خودم مينويسم...
از دو هفته پيش كه سوگوار مادربزرگم بودم تا حالا سري به اينترنت نزدم.
اما اين عصر جمعه اي كه ميگوييد خيلي دلگير بود...از بس دلم گرفت ميخواستم قدري اشك بريزم كه نشد...ما ياد گرفته ايم كه مرد گريه نميكند...به دروغ و به غلط...
بايد غصه اي علني باشد و يا محرم و صفري كه بشود عيان گريست...اما من نه دلم غصه ميخواست و نه غم...
باري...هم دلمان براي شما تنگ است و هم براي دكتر شيري و هم...
دلمان تنگ است آقا سيد...
شايد اين جمعه بيايد...شايد...