اين شعر هوشنگ ابتهاج هم جالب توجه است :
خداوندا دلي دريا به من ده در او عشقي نهنگ آسا به من ده حريفان را بس آمد قطره اي چند بگردان جام و آن دريا به من ده نگارا نقش ديگر بايد آراست يكي آن كلك نقش آرا به من ده ز مجنونان دشت آشنايي منم امروز ، آن ليلا به من ده به چشم آهوان دشت غربت كه سوز سينه ي ني ها به من ده تن آسايان بلايش بر نتابند بلي من گفتم ، آن بالا به من ده چو بادريادلان افتي ، قدح چيست به جام آسمان دريا به من ده گدايان همت شاهانه دارند تو آن بي زيور زيبا به من ده غم دنيا چه سنجد با دل من از آن غم هاي بي دنيا به من ده چه دل تنگ اند اين آيينه رويان دلي در سينه بي سيما به من ده به جان سايه و ديدار خورشيد كه صبري در شب يلدا به من ده