سفارش تبلیغ
صبا ویژن
لوگوی سایت
http://labgazeh.persiangig
.com/image/13lab.jpg

نقل مطلب از این وبلاگ با ذکر منبع موجب سپاسگزاری است .
بازدید امروز: 29
بازدید دیروز: 63
بازدید کل: 1370140
دسته بندی نوشته ها شعر گونه ‏هایم
بـی‏ خیال بابـا
دیار عاشقی ها
دل نوشتـــه ‏ها
شعــرهای دیگران
خاطـــرات
پاسخ به سوالات
فرهنگی‏ اجتماعی
اعتقـادی‏ مذهبی
سیاست و مدیریت
قــرآن و زنـدگــی
انتقــــادی
مناسبت ها
حکایــــات
زنانـه هـــا
دشمن شناسی
رمان آقای سلیمان!
همراه با کتاب
بازتاب سفرهای نهادی


اطلاع از بروز شدن

 



گزارش های خبری
گفت‌وگو با خبرگزاری فارس
بخش خبری شبکه یک
روایتی متفاوت از حضور خدا
باز هم خبرگزاری فارس
خدای مریم! کمکم کن
ارتش مهد ادب است
سوم شعبان. جهرم
خبرگزاری کتاب ایران
سوال جالب دختر دانشجو
رضا امیر خانی و آقای سلیمان
فعالیت قرآنی ارتش
خبرگزاری ایکنا
چاپ چهارم آقای سلیمان
برگزیدگان قلم زرین
گزارش: جهاد دانشگاهی
گزارش: سانجه مشهد و دادپی
مصاحبه: خبرگزاری ایسنا
مصاحبه: سبک زندگی دینی
گزارش: همایش جهاد دانشگاهی
مصاحبه: وظیفه طلاب
پیشنهاد یک بلاگر
شور حسینی ـ شهرزاد


زخمه بر دل.. ناله از جان



در کعبه

چهارشنبه 85 دی 27

این مطلب از وبلاگ قبلی ام ( لبگزه ی بلاگفا ) به اینجا منتقل شده است
شنبه نوزدهم شهریور 1384ساعت 20:57
 
جای شما خالی ... در یکی از جاهایی که به یاد شما دوستان وبلاگی بودم، روز اول شعبان بود... وقتی که ساعت 7 صبح در کعبه باز شد... وقتی که به تعبیر روایت، یکی از مواقعی که دعای بندگان  مستجاب می شود، هنگاهی است که در کعبه باز می شود.
                                                                         
 *****
خدایا .. چه سعادتی
خدایا .. چگونه زبان به سپاست بگشایم که امروز در این فضای ملکوتی هستم؟
خدایا .. چگونه سپاست گویم که گوش چشمی به این روسیاه کردی؟
خدایا .. همه ی خواسته هایم فراموش شده است .. حرفی ندارم .... انگار به تمام آرزوهایم رسیده ام.
خدایا ... چه آرزویی بالاتر از دیدن تو..
یعنی این منم که در خانه ات به رویم باز شده؟
باور نمی کنم ... من در خوابم؟  نه ..   آری ..... باشد خوابش هم شیرین است
خدایا ... من نمی خواهم از این خواب خوش، بیدار بشوم.
                 
من مست می عشقم هشیار نخواهم شد      وز خواب خوش مستی بیدار نخواهم شد

خدایا .. زبانم بند آمده است ...
خدایا .. گفته ای دعا کنم.. اما چه بگویم؟
خدایا ..حرفی برای گفتن نگذاشته ای ... من در اوجم .. در ملکوت .. در پرواز .. در عشق و شوریدگی
خدایا .. فقط سپاس و باز هم سپاس
اولین حرفم همین است و آخرین حرفم نیز..
سپاس از اینکه در را گشودی تا  این بنده ی جاهلت را شرمنده تر کنی
سپاس از اینکه  روح پلید مرا در این فضای عطرآگین پذیرفتی
سپاس برای همه چیز
برای قهرت
برای آشتی ات
برای میهمانی ات
برای چشمکت

و ... برای لبخندت

سپاس از اینکه راهم دادی..  نه .. نه  ....  بیشتر.. در باز کردی .. یعنی گفتی که دارمت

آری خدای عزیز.. می دانم مرا داری

خدای عزیز .. می خواهم من هم داشته باشمت و برای همیشه

                                                                 
                                                                             *****

آه .. ساعت 11  است . می خواهند در کعبه را ببندند... نه  نه .. نبندید
من هنوز حرف نزده ام... هنوز دعا نکرده ام... هنوز حاجت نخواسته ام

من داشتم با خدایم عشق می کردم .. نبندید این در را
مردم ضجه می زدند گویا آن ها هم مثل من تازه فهمیدند که محو و مات بودند و زبانشان بند آمده بوده
کاش بودید  وا این ناله ها را می شنیدید ... 
انگار همه با هم این شعر مرا می خواندند:

ای کاش خدایا در این خانه نبندند      در گوشه ی این خانه بر این خسته نخندند

ای کاش که پیمانه ز دستم نستانند     حالا که شدم مست ز مستی نرهانند


کعبه

چهارشنبه 85 دی 27

این مطلب از وبلاگ قبلی ام ( لبگزه ی بلاگفا ) به اینجا منتقل شده است
یکشنبه بیستم شهریور 1384ساعت 19:19
  
دوستان سلام

 خواسته اید که از حال و هوای دیار وحی برایتان بگویم ... چشم
پس بگذارید حالا که از کعبه شروع کردم، این را هم بگویم.
واقعا کعبه عظمتی دارد .. انسان حس می کند در مقابل یک موجود با شکوه و جاودانی قرار گرفته است که همه چیز را می داند.. اما سکوت محض است.
کعبه، شاهد زمان است و سکوت استوار زمین ... 
کعبه را  سینه ای است  به فراخی دنیا .. و  انباشته از گفتنی ها و ناگفتنی ها ..
کعبه، رمز و راز تاریخ .. نه، که راز آفرینش بوده است و هست و خواهد ماند.
آری.. که  کعبه از آغاز، وجود داشته  و همیشه سمبل و نشانه ی خدا  روی زمین بوده است.
کعبه، شاهد هبوط آدم بر زمین ، طوفان نوح ، ذبح اسماعیل ، فیلبانان سپاه ابرهه و ماجرای ابابیل و ... بوده است. 
کعبه از آدم گرفته تا نوح و هود و لوط .. و از ابراهیم و اسماعیل گرفته تا عدنان و هاشم و عبد المطلب و ابو طالب را همراهی کرده است.
کعبه، هاجر و سعی او در صفا و مروه  برای یافتن آب و جوشش زمزم را زیر پای اسماعیل دیده است و ...
کعبه، یادش نرفته روزی را که آغوش باز کرده و فاطمه بنت اسد را پذیرفته تا شیر بیشه ی حق ... یعنی علی را به دنیا آورد.
کعبه، غریبی محمد (ص) را در میان قوم خود و غار نشینی او را .. فتح الفتوح مکه را .. عروج علی بر شانه های پیامبر را.. لمس کرده است.
کعبه ، هنوز سیاهی دوران جاهلیت و سنگینی بت های لات و عزی و هبل را بر دوش خود از یاد نبرده است.
کعبه، از ابو جهل و ابو لهب و ابو سفیان ها و شکنجه های وحشیانه بلال و یاسر و سمیه و مصعب ها، خاطره های فراوانی دارد و ...
... و از هزاران ماجرای ریز و درشت تاریخی دیگر  نیز ...
با این حال، سکوت عاقلانه ی کعبه بسیار پر رمز و راز است و نگاهش به ما ..
                                                                                                     
نگاه عاقل اندر سفیه

 


<      1   2   3   4   5