سفارش تبلیغ
صبا ویژن
لوگوی سایت
http://labgazeh.persiangig
.com/image/13lab.jpg

نقل مطلب از این وبلاگ با ذکر منبع موجب سپاسگزاری است .
بازدید امروز: 32
بازدید دیروز: 17
بازدید کل: 1370266
دسته بندی نوشته ها شعر گونه ‏هایم
بـی‏ خیال بابـا
دیار عاشقی ها
دل نوشتـــه ‏ها
شعــرهای دیگران
خاطـــرات
پاسخ به سوالات
فرهنگی‏ اجتماعی
اعتقـادی‏ مذهبی
سیاست و مدیریت
قــرآن و زنـدگــی
انتقــــادی
مناسبت ها
حکایــــات
زنانـه هـــا
دشمن شناسی
رمان آقای سلیمان!
همراه با کتاب
بازتاب سفرهای نهادی


اطلاع از بروز شدن

 



گزارش های خبری
گفت‌وگو با خبرگزاری فارس
بخش خبری شبکه یک
روایتی متفاوت از حضور خدا
باز هم خبرگزاری فارس
خدای مریم! کمکم کن
ارتش مهد ادب است
سوم شعبان. جهرم
خبرگزاری کتاب ایران
سوال جالب دختر دانشجو
رضا امیر خانی و آقای سلیمان
فعالیت قرآنی ارتش
خبرگزاری ایکنا
چاپ چهارم آقای سلیمان
برگزیدگان قلم زرین
گزارش: جهاد دانشگاهی
گزارش: سانجه مشهد و دادپی
مصاحبه: خبرگزاری ایسنا
مصاحبه: سبک زندگی دینی
گزارش: همایش جهاد دانشگاهی
مصاحبه: وظیفه طلاب
پیشنهاد یک بلاگر
شور حسینی ـ شهرزاد


زخمه بر دل.. ناله از جان



زیبای هزاره

یکشنبه 92 تیر 23

در بعد از ظهرهای طولانی و تمام نشدنی این چهارـ پنج روز از ماه مبارک رمضان، فرصتی شد تا دو کتاب رمان بخوانم:

هرچند مصطفی مستور و کتاب‌هایش را دوست دارم و به خصوص «روی ماه خداوند...»ش را  به بیش از بیست نفر هدیه داده‌ام؛ اما «سه گزارش کوتاه در باره‌ی نوید و نگار»ش را نپسندیدم و در حد و اندازه های شناخت دورادورم از مستور ندیدم. اصل سوژه که یک نویسنده شخصیت‌های داستان‌های گذشته‌اش را یکجا جمع کند، کار خوب و ایده‌ی قشنگی است، اما نیاز به چیزی فراهنر دارد که بتوان از عهده‌ی آن برآمد و گمان نمی‌کنم که مستور با تمام هنرمندی‌اش توانسته باشد از پسش بربیاید. مقدمه‌ی کتاب، پاورقی‌های آزار دهنده، جانیفتادن شخصیت‌های میهمان در داستان، تعارض سبک شیک‌مآبانه‌ی این کار با کارهای فاخر مصطفی مستور به نظرم این کارش را در حد یک اثر معمولی تنزل داده است که اگر با نگاه اغماض، زیبایی‌ای هم داشته باشد به مصطفی مستور نمی‌خورد.

اما کتاب دوم که سرخوردگی‌ام را جبران کرد و به شدت تحت تاثیرم قرار داد، اهدایی ناشرش آقای محمد ابراهیم شریعتی بود به نام «زیبای هزاره» نوشته‌ی لیلیان همیلتون، طبیب دربار امیر عبدالرحمن پادشاه افغانستان. نه تنها طی 48 ساعتی که این کتاب 340 صفحه‌ای را می‌خواندم با آن زندگی کردم که هنوز این زندگی کردن ادامه دارد... در باره‌ی این کتاب فعلاً بیشتر از این توضیحی ندارم... یعنی نمی‌توانم داشته باشم... همین..