سفارش تبلیغ
صبا ویژن
لوگوی سایت
http://labgazeh.persiangig
.com/image/13lab.jpg

نقل مطلب از این وبلاگ با ذکر منبع موجب سپاسگزاری است .
بازدید امروز: 68
بازدید دیروز: 111
بازدید کل: 1370468
دسته بندی نوشته ها شعر گونه ‏هایم
بـی‏ خیال بابـا
دیار عاشقی ها
دل نوشتـــه ‏ها
شعــرهای دیگران
خاطـــرات
پاسخ به سوالات
فرهنگی‏ اجتماعی
اعتقـادی‏ مذهبی
سیاست و مدیریت
قــرآن و زنـدگــی
انتقــــادی
مناسبت ها
حکایــــات
زنانـه هـــا
دشمن شناسی
رمان آقای سلیمان!
همراه با کتاب
بازتاب سفرهای نهادی


اطلاع از بروز شدن

 



گزارش های خبری
گفت‌وگو با خبرگزاری فارس
بخش خبری شبکه یک
روایتی متفاوت از حضور خدا
باز هم خبرگزاری فارس
خدای مریم! کمکم کن
ارتش مهد ادب است
سوم شعبان. جهرم
خبرگزاری کتاب ایران
سوال جالب دختر دانشجو
رضا امیر خانی و آقای سلیمان
فعالیت قرآنی ارتش
خبرگزاری ایکنا
چاپ چهارم آقای سلیمان
برگزیدگان قلم زرین
گزارش: جهاد دانشگاهی
گزارش: سانجه مشهد و دادپی
مصاحبه: خبرگزاری ایسنا
مصاحبه: سبک زندگی دینی
گزارش: همایش جهاد دانشگاهی
مصاحبه: وظیفه طلاب
پیشنهاد یک بلاگر
شور حسینی ـ شهرزاد


زخمه بر دل.. ناله از جان



سلام نمی‏دونم بعد از ده روز آیا جا دارد به مطلبی تاریخ‏گذشته بپردازیم یا نه.. اما چون دوست ندارم دوستان عزیزم نسبت به نوشته ها و اظهار نظرهای من برداشتی غیر از نیت و باور خودم بکنند چند سطری می نویسم.. بعد از پست دلم گرفته ار این همه عرق ملی !!  چندتا کامنت داشتم که نویسندگان بعضی از آنها را می شناسم و بعضی را نه... دوستی نازنین و البته ناشناس که از کامنتشان معلوم می شود همسفر عمره ی من بوده است چنین نوشته است:
وقتی مطلبتون رو خوندم گریه ام گرفت برای خودم که چه قدر ساده ام که حرفای شما رو باور داشتم. یعنی به تمام حرفاتون شک کردم به حجی که با شما رفتم شک کردم.. شما عادل نیستید.. شما هم به فکر خودتونید    

برای این دوست گرامی و همسفر عزیز روزهای خوش خاطرات الهی:
سلام.. کاش شما هم مثل کامنت سایر دوستان، نکته ی ابهام و ایرادتان را می نوشتید تا من بتوانم حداقل توضیح بدهم تا گناه اظهاراتی که شما را به  گریه انداخت را جبران کنم.. اما معتقدم شما نه می بایست ار اول به این زودی اعتماد می کردید و نه حالا باید به این زودی شک می کردید که با کمترین ناراحتی و اختلاف نظر، تمام آن باورها را زیر سوال ببرید و حتی خودم را نیز با چوب بی عدالتی و اینکه به فکر خودم هستم برانید.. به هرحال باور کنید من هرگز ادعای عدالت ندارم و همواره از کسانی که ادعای عدالت دارند و در عمل بر خلاف آن عمل می کنند به همان اندازه متنفر بوده و هستم که از ناعادلان.. اما اینکه از کجای نوشته ی من متوجه شدید که "من هم به فکر خودم هستم" هنوز برایم روشن نشده است. در پایان رسما از شما عذر می خواهم اگر باعث ناراحتی تان شدم و متاسفم اگر که بیان باور من، باور شما را به هم ریخت..

دوست دیگری به نام بنده ی خدا چنین نوشته است:
سلام...  طاعات و عباداتتون قبول
شاید با ایراداتی که من در زیر گرفتم، فکر کنید منم جزء همون عده بودم و یا سنگ موسوی رو به سینه میزنم... اما نه! نه اونجا بودم و نه با کاراشون موافق. اما خیلی سعی می کنم به کسی تهمت نزنم... یا در مورد کسی یا چیزی به طور کامل قضاوت نکنم... چون میدونم که باید جوابگو باشم...
ببخشید شما میتونید آینده رو ببینید ؟! این جمله شما به هیچ وجه منطقی نیست: ((ضربه‏ای که او به موقعیت و جایگاه رهبری زد کمتر از ضربه‏هایی نبست که قرار بود موسوی در طول چهارسال بزند.. ))
در ضمن باورم نمیشه که دارم این جملات پایین رو از شما میشنوم! شاید این حرف شما در مورد یک عده ای صدق کند، که حتی در مورد همان عده هم این گونه صحبت کردن اخلاقی نیست، اما همه را آنگونه که خود خواهیم ببینیم و به همه برچسب بزنیم و خود را مسلمان واقعی با روزه های درست بدانیم و دیگران را ... ((‏امروز کسانی آمدند که در تمام عمرشان نه از روز قدس خبری بود و نه حتی در مسجدی شب قدری را درک کرده بودند.. و نه حتی اعتقادی به این حرف‏ها داشته و دارند.. آمدند تا اسلامیت را از جمهوری اسلامی بگیرند تا علنی روزه‏خواری کنند و دست در دست دوست دخترهایشان شب قدر را با خوانندگان لوس‏آنجلسی احیا بکیرند.. ))
 آیا واقعاً ایمان دارید که هیچ کدوم اونا تو عمرشون شب قدرو درک نکردن؟؟؟ ایمان دارید که هیچ کدومشون از شما مومن تر نیستند؟؟؟ واقعاً ایمان دارید؟؟؟
نمی دونم...نمی دونم چرا یه روزی احساس می کردم شما با خیلی ها فرق دارید... فکر میکردم از بالا به بقیه نگاه نمیکنید...
خیلی جاها،توی خیلی از سایت ها مطالب خلاف فکر و عقیدم خونده بودم، اما چون نویسندشو نمیشناختم کامنت نمیذاشتم...اما شما....چه قدر برای خودم بزرگتون کرده بودم... 

برای این دوست نازنین: سلام.. طاعات و عبادات شما هم قبول.. هرگز شما را متهم به اینکه سنگ کسی را به سینه می زنید نمی کنم.. خوشحالم که اهل تهمت نیستید و از این کار ناروا پرهیز می کنید.. من هرگز خودم را برتر از دیگران نمی بینم و از موضع بالا به کسی نگاه نکردم و البته اجازه هم نمی دهم کسی از جایگاه بالاتر به من نگاه کند و شاید این صراحت لهجه ی من هم به خاطر همین باشد.. نه به کسی بدهکارم که بخواهم حقایق را نبینم پرده پوشی کنم و نه از کسی طلبکارم که بخواهم تحقیرش کنم یا با حس انتقام مطلبی در موردش بگویم.. این هم از بزرگی شماست که من کوچک و حقیر را بزرگ می دیدید و البته خوشحالم که در همین دنیا در مقابل چشمتان شکسته شدم که برای آخرت پیزی باقی نماند.. چه معتقدم که من کسی نیستم که بخواهم به بزرگی جلوه کنم.. آن ذره که در حساب ناید مائیم.. 

دوست دیگری به نام نسترن چنین نوشته است:
khoob dari dar morede hameye adama ghezavat mikoni, hich kari nadaram ke tarafdare jenahi hasti ya na, vali mikham behet begam ke az in harfet ke gofti shabe ehya ro ba khanadegane los angelesi ehya kardan o az in harfa, aslan khosham nayumad, age fek kardi har ki oomade gofte marg bar esraeil o mese oonayi ke maslan hamiye dolatan shoar dade, kheili karesh doroste o hameye shabaye ehya ro ba ghoran o foa zendeh negah dashte, sakht dar eshtebahi, ghezavat nakon dar morede hame, kheili gonah dare be khoda

این هم کامنت دوست بسیار گرامی ام، خانم هانیه که سال هاست با هم ارتباط وبلاگی داریم:
سلام آقا سید، عیدتون مبارک.. من شما رو می‏شناسم و عقیده و موضعتون رو می‏دونم اما در مورد چیزی که می‏گید و قضاوت می‏کنید... واقعاً مطمئنید اینایی که دیروز این شعارها رو می‏دادن همه‏شون مشمول حرفتون می‏شن؟ من نبودم و ندیدم ولی آیا حضورشون و حرف‏هاشون به خاطر این نبوده که فرصت دیگه‏ای بهشون داده نشد  که حرف‏هاشون رو بزنن؟ آیا به خاطر این نبود که بهشون اعتنایی نشد و فقط از خودشون دفعشون کردن و بهشون انگ ضد نظام و ضد ولایت و ضد انقلاب زدن و نذاشتن حرفشون رو، نظرشون رو، اعتراضشون رو بیان کنن؟... من تعداد زیادی از این جماعت رو می‏شناسم که مشمول حکم شما نمی‏شن، باور کنید سید... چیزی که بیش‏تر از همه ناراحتم می‏کنم همین قضاوته، چیزی که بیش‏تر از همه ناراحتم می‏کنه...

در پایان با تشکر از راهنمایی ها و تذکرات مشفقانه و پذیرفتن انتقادهای سازنده ی عزیزان، توصیه می کنم این دوستان و سایر دوستانی که شاید همین نظر را داشته اند اما دست به قلم (بخوانید کیبورد) نبردند متن من را یک بار دیگر بخوانید تا بدانید که من قضاوت عمومی و کلی نکرده ام.. من نگفته ام و هرگز معتقد نیستم که تمام آنهایی که آمدند و شعار مخالف دادند بی دین یا بی اعتقاد به نظام و جمهوری اسلامی و یا همگام با بیگانگان هستند.. اما معتقدم بسیاری از آنان که آمدند تا اعتراض خود را به این شیوه نشان بدهند نه برای دین آمدند و نه برای کشور و نه تاکنون برای سرنوشت کشورشان در صحنه های اینچنینی حضور داشته اند.. معتقدم خیلی از اینان تنها برای عقده گشایی های خود به صحنه ی روز قدس پا گذاشنتد.. اگر شما می گویید که خیلی از آنهایی که آمدند و اعتراض کردند را می شناسید که چنین قضاوتی در مورد آنان درست نیست، به من هم حق بدهید که عده ای را بشناسم که همانطوری بوده اند که گفته ام.. اینکه گفته اید زمینه ی اعتراض نداشته اند و برای زدن حرفشان به میدان رفته اند آیا منطق درستی است؟ آیا دعوای خانوادگی را می توان به بیگانه برد؟ آیا در خانه ی من و شما اگر بین اعضا، بین برادر و خواهر یا پدر و فرزند دعوا شود آیا حرفمان را که نتوانسته ایم در خانه بزنیم نزد دشمنی که منتظر است تا حال همه ی ما را بگیرد می بریم؟ آیا تبدیل کردن شعاری که امام امت سرداد که "امروز فلسطین، مساله ی اصلی جهان اسلام است" به "امروز ایران، مساله ی اصلی جهان اسلام است" نشانه ی اعتقاد این عده به مبانی نظام اسلامی و خط امام خمینی است؟
شاید شما دشمنی را نبینید و همه ی این ادعاها را تئوری توطئه ببینید اما من تئوری توطئه که نه بلکه خود توطئه را می بینم.. من به دلیل مطالعات سیاسی و روش شناسی صهیونیزم که سال ها روی آن مطالعه کرده ام دشمن را می بینم و معتقدم نباید دشمنانمان را دلشاد کنیم..