سفارش تبلیغ
صبا ویژن
لوگوی سایت
http://labgazeh.persiangig
.com/image/13lab.jpg

نقل مطلب از این وبلاگ با ذکر منبع موجب سپاسگزاری است .
بازدید امروز: 106
بازدید دیروز: 74
بازدید کل: 1369085
دسته بندی نوشته ها شعر گونه ‏هایم
بـی‏ خیال بابـا
دیار عاشقی ها
دل نوشتـــه ‏ها
شعــرهای دیگران
خاطـــرات
پاسخ به سوالات
فرهنگی‏ اجتماعی
اعتقـادی‏ مذهبی
سیاست و مدیریت
قــرآن و زنـدگــی
انتقــــادی
مناسبت ها
حکایــــات
زنانـه هـــا
دشمن شناسی
رمان آقای سلیمان!
همراه با کتاب
بازتاب سفرهای نهادی


اطلاع از بروز شدن

 



گزارش های خبری
گفت‌وگو با خبرگزاری فارس
بخش خبری شبکه یک
روایتی متفاوت از حضور خدا
باز هم خبرگزاری فارس
خدای مریم! کمکم کن
ارتش مهد ادب است
سوم شعبان. جهرم
خبرگزاری کتاب ایران
سوال جالب دختر دانشجو
رضا امیر خانی و آقای سلیمان
فعالیت قرآنی ارتش
خبرگزاری ایکنا
چاپ چهارم آقای سلیمان
برگزیدگان قلم زرین
گزارش: جهاد دانشگاهی
گزارش: سانجه مشهد و دادپی
مصاحبه: خبرگزاری ایسنا
مصاحبه: سبک زندگی دینی
گزارش: همایش جهاد دانشگاهی
مصاحبه: وظیفه طلاب
پیشنهاد یک بلاگر
شور حسینی ـ شهرزاد


زخمه بر دل.. ناله از جان



وقتی دوست خلبان و اهل پرواز داشته باشی نمی توانی در هر حادثه‌ای که می‌شنوی ناخودآگاه نگران نشوی.. دیشب وقتی خبر سانحه‌ی هواپیمای ایلوشین شرکت آریاتور در مشهد را شنیدم حس غریبی دلم را لرزاند.. انگار پیک اجل جدایی یکی دیگر از دوستان نازنین را در گوشم زمزمه کرد.. امروز که پی‌گیری کردم فهمیدم که دل‌شوره‌ام بیخود نبود.. آه از نهادم برآمد وقتی مطلع شدم که سرتیپ خلبان مهدی دادپی نیز در این سانحه جان به جان آفرین تسلیم کرده است..

خبر خیلی تکان دهنده بود.. خلبان تیزپرواز نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی و فرمانده‌ی سال‌های دفاع مقدس، استاد خلبانی بسیاری از عقابان نیروی هوایی، مدیر موفق صنعت هوانوردی کشور، موسس مدرسه‌ی خلبانی آرتاکیش و پروراننده‌ی صدها خلبان جوان و زبده در هواپیمایی لشکری و کشوری، موسس دانشگاه علمی کاربردی ابوفاضل و... بعد از عمری تلاش در جهت سازندگی در سن هفتاد سالکی به خدایش پیوست..

                                   
کاپیتان مهدی دادپی پدری بود مهربان و دلسوز و مدیری لایق و با شهامت.. شش سال با او از نزدیک همکار بودم و بیست سال بود که می‌شناختمش.. شهادت می‌دهم که جز انگیزه‌ی خدمت چیزی در سر نداشت.. شهادت می‌دهم که با این سن و سال جز روزهای عاشورا چیزی به نام تعطیلی نمی‌شناخت.. با این سن وسال از نماز صبح تا آخر شب در حال دوندگی و تلاش بود..  عشق او به حضرت ابوالفضل العباس چندان بود که موسسه‌ی خود را به نام ابوفاضل نام‌گذاری کرد و پارسال بود که همین موسسه را با تمام دارایی‌هایش که نتیجه‌ی تلاش، دوندگی و سازندگی خودش بود، یک‌جا وقف حضرت ابوالفضل العباس کرد تا در خدمت آموزش و توسعه‌ی فنی و علمی کشور قرار گیرد..

دو ماه پیش ناهار میهمانش بودم.. با اینکه اهل ادعا نبود و هرگز از خودش نمی‌گفت، با اینکه اهل ریا نبود و از تظاهر بیزار بود، به مناسبتی صحبت از روزهای اول جنگ شد که با درجه‌ی سرگردی فرمانده‌ی پایگاه هوایی بوشهر به عنوان خط مقدم جبهه‌ی هوایی کشور بود.. تعریف می‌کرد از اینکه چطور غافلگیر شدیم و چگونه توانستیم خودمان را جمع و جور کنیم و عملیات 140 فروندی را طراحی و تدارک کنیم.. از هفتم آذر و نقش خلبانان تحت امرش می‌گفت..

همین الان (ساعت 22:30) که داشتم این سطور را می‌نوشتم پسرش دکتر علی دادپی تماس گرفت.. حالم را منقلب کرد.. می‌گفت اینکه در این روزها که سال‌روز تولد حضرت ابوفاضل است، به آسمان‌ها پرکشید، معنایش این است که آن‌حضرت زحماتش را قبول کرد و به سوی خود دعوتش کرد.. فردا یعنی روز ولادت حضرت امام حسین و شب ولادت حضرت ابو فاضل تشییع و دفن می‏شود... 

حاج مهدی دادپی پرنده ای بود که از سقوط نترسید.. لذت پرواز را به جان خرید و از خطر نهراسید.. از لذت پرواز و شکوه اوج گرفتن و خدا را جور دیگری دیدن، به‌خاطر ترس از سقوط چشم‌پوشی نکرد.. راستی حق دادپی نبود که پس از هزاران ساعت پرواز جنگی و شکاری با فانتوم در دوران خدمت نظامی و پس از هزاران ساعت پرواز اویشن و مسافری بعد از بازنشستگی که برای توسعه‌ی اقتصادی و فنی و تربیت خلبانان زبده صورت می‌گرفت در روی زمین و در بستر بیماری بمیرد.. او باید با عزت و در حال تلاش می‌مرد تا همواره در ذهن شاگردان، همرزمان و دوستانش قهرمان بماند... روحش شاد و تلاشش مقبول حضرت خق باد..

پ ن: البته خلبان این پرواز ایشان نبوده است..