سفارش تبلیغ
صبا ویژن
لوگوی سایت
http://labgazeh.persiangig
.com/image/13lab.jpg

نقل مطلب از این وبلاگ با ذکر منبع موجب سپاسگزاری است .
بازدید امروز: 7
بازدید دیروز: 42
بازدید کل: 1370055
دسته بندی نوشته ها شعر گونه ‏هایم
بـی‏ خیال بابـا
دیار عاشقی ها
دل نوشتـــه ‏ها
شعــرهای دیگران
خاطـــرات
پاسخ به سوالات
فرهنگی‏ اجتماعی
اعتقـادی‏ مذهبی
سیاست و مدیریت
قــرآن و زنـدگــی
انتقــــادی
مناسبت ها
حکایــــات
زنانـه هـــا
دشمن شناسی
رمان آقای سلیمان!
همراه با کتاب
بازتاب سفرهای نهادی


اطلاع از بروز شدن

 



گزارش های خبری
گفت‌وگو با خبرگزاری فارس
بخش خبری شبکه یک
روایتی متفاوت از حضور خدا
باز هم خبرگزاری فارس
خدای مریم! کمکم کن
ارتش مهد ادب است
سوم شعبان. جهرم
خبرگزاری کتاب ایران
سوال جالب دختر دانشجو
رضا امیر خانی و آقای سلیمان
فعالیت قرآنی ارتش
خبرگزاری ایکنا
چاپ چهارم آقای سلیمان
برگزیدگان قلم زرین
گزارش: جهاد دانشگاهی
گزارش: سانجه مشهد و دادپی
مصاحبه: خبرگزاری ایسنا
مصاحبه: سبک زندگی دینی
گزارش: همایش جهاد دانشگاهی
مصاحبه: وظیفه طلاب
پیشنهاد یک بلاگر
شور حسینی ـ شهرزاد


زخمه بر دل.. ناله از جان



چرا لبگزه ؟

دوشنبه 85 آذر 13

سلام یاران ...

یکی از دوستان معنای لبگزه را خواسته و سؤال کرده که چرا نام  وبلاگ را لبگزه گذاشته‌ام... البته خودم هم بدم نمی‌آمد در این باره توضیحی بدهم..

     اولاً  معنای لغوی لبگزه  آنگونه که مرحوم استاد معین در فرهنگ ارزشمند خود آورده، عبارت است از گزیدن لب با دندان به نشانه‌ی پشیمانی؛ یا به منظور اشاره به کسی برای دعوت او به سکوت.

     وی سپس به واژه‌ی لب گزیدن می‌رسد و در توضیح آن می‌نویسد: اظهار تأسف یا پشیمانی یا غضب کردن به وسیله‌ی گزیدن لب خود ... و به این بیت خواجه شیراز استناد می کند:

سوی من لب چه می گزی که مگو     لب لعلی گزیده ام که مپرس

     ثانیاً  آنچه از اسم لبگزه برای من الهام بخش بود و تداعی زیبایی را به همراه داشت، دو حس متضاد بود که هردو دلنشین و جذاب است:
یکی همان که لسان الغیب فرموده است که چرا مدامم سفارش می کنی و تحت فشارم قرار می دهی که سخن نگویم؟  شیرینی و حلاوتی را که من چشیده ام قابل پنهان کردن نیست. کام شیرینم خود به خود و بدون اراده ی من رسوایم می کند که لب لعلی گزیده ام که مپرس..

و حس بعدی همان دعوت به سکوت بود.. در واقع ، از آنجا که میان راز مشتاقان، هم قلم نامحرم است و هم  کلام و دم؛ گویا بین ما راز مگویی است که نباید بیان شود .. و حالا فردی چون من از سر  نادانی و سادگی یا تفاخر،  لب باز می کند که .... اما یار به دادش می رسد و لب می گزد که مباد آنکه سر مرا پرده در کنی ...

     ثالثاً  غزل شیرین زنده یاد حسین منزوی  ــ  که یک بیت آن شامل همین کلمه است ــ  باعث شد من اسم  لبگزه را انتخاب کنم...

یک بوسه که از باغ تو چینند، به چند است        پروانه ی تاراج گلت، بند به چند است
خالی شدم از خویش و به خالت نرسیدم      آخر مگر این دانه ی اسپند به چند است
یک نامه به نامم ننوشتی مگر آخر             کاغذ به سمرقند تو ای قند به چند است
نرخ لب شهداب تو  و شعر تر من                   در کشور زیبایی تو، چند به چند است
با دار و ندار آمده ام پیش تو، پر کن        غم نیست که پیمانه ی سوگند به چند است
وقتی که به عمری بدهی لبگزه ای را          در تعرفه ی عشق تو لبخند به چند است
یک، ده، صد و بیش است خط ساغر عشاق    تا حوصله ذوق تو خرسند به چند است
دل مجمر افروخته ام بود و نگفتند                    کاین آتش با نور همانند به چند است
چند ارزدم آغوش تو در هرم کویری؟                چندین بغل از برف دماوند به چند است

     رابعاً  البته خودم هم غزلی دارم که در یک بیتش چنین آمده است:

من که از لبگزه های تو شکر می نوشم               سوی ساقی ز چه رو دست درازی دارم

     خامساْ  آیا این توضیحات کافی هست یا نه ؟ 

     سادساْ  شاد باشید و سرافراز