سفارش تبلیغ
صبا ویژن
لوگوی سایت
http://labgazeh.persiangig
.com/image/13lab.jpg

نقل مطلب از این وبلاگ با ذکر منبع موجب سپاسگزاری است .
بازدید امروز: 42
بازدید دیروز: 42
بازدید کل: 1370090
دسته بندی نوشته ها شعر گونه ‏هایم
بـی‏ خیال بابـا
دیار عاشقی ها
دل نوشتـــه ‏ها
شعــرهای دیگران
خاطـــرات
پاسخ به سوالات
فرهنگی‏ اجتماعی
اعتقـادی‏ مذهبی
سیاست و مدیریت
قــرآن و زنـدگــی
انتقــــادی
مناسبت ها
حکایــــات
زنانـه هـــا
دشمن شناسی
رمان آقای سلیمان!
همراه با کتاب
بازتاب سفرهای نهادی


اطلاع از بروز شدن

 



گزارش های خبری
گفت‌وگو با خبرگزاری فارس
بخش خبری شبکه یک
روایتی متفاوت از حضور خدا
باز هم خبرگزاری فارس
خدای مریم! کمکم کن
ارتش مهد ادب است
سوم شعبان. جهرم
خبرگزاری کتاب ایران
سوال جالب دختر دانشجو
رضا امیر خانی و آقای سلیمان
فعالیت قرآنی ارتش
خبرگزاری ایکنا
چاپ چهارم آقای سلیمان
برگزیدگان قلم زرین
گزارش: جهاد دانشگاهی
گزارش: سانجه مشهد و دادپی
مصاحبه: خبرگزاری ایسنا
مصاحبه: سبک زندگی دینی
گزارش: همایش جهاد دانشگاهی
مصاحبه: وظیفه طلاب
پیشنهاد یک بلاگر
شور حسینی ـ شهرزاد


زخمه بر دل.. ناله از جان



شیراز

دوشنبه 86 آذر 19

جایتان خالی... شیراز با تمام زیبایی هایش ... البته زیبایی های معنوی و مردم خونگرم آن...  وگرنه زیبایی شیراز بیش از هر چیزی در اردیبهشت ماه جلوه گری می کند...
ساعت 22:40 جمعه شب 16 آذر ماه 86 با هواپیمای توپولوف ایران ایر تور پرواز کردیم .. همان روزی که تقریبا بیش از 24 ساعت در تهران باران داشتیم .. ابر و مهی که حتی قبل از پرواز و از روی زمین معلوم بود موجب تکان های شدید هواپیما می شد... این تکان ها و به قول خلبان ها توربالانس تا نزدیکی های شیراز ادامه داشت.
اما به هر حال به سلامت رسیدیم... جای شکرش باقی است

  

  این تصویرها ضریح مطهر حضرت سید میر محمد فرزند امام موسی بن جعفر و برادر شاهچراغ و امام علی بن موسی الرضاست... قابل توجه که ایشان جد بزرگ ما هستند و نسب ما از طریق این بزرگوار به امام موسی بن جعفر می رسد... جای همه تان را خالی کردیم و بیادتان بودیم


سفری هم به جهرم رفتیم.. جهرم شهر آباء و اجدادی ماست اما جز یکبار به آنجا نرفته بودم.. عجیب مورد محبت مردم خونگرم آنجا قرار گرفتم.. طوری که اگز مجبور به برگشتن نبودم چند روزی آنجا می ماندم..
با همسن و سال های پدر  و همبازی های وی گفتگوهایی داشتیم.. خاطرات شیرینی رد وبدل شد و البته بیشتر رد شد... با بعضی از بزرگان شهر دیداری داشتیم... و شب را در یک باغ و در کنار شومینه ای هیزمی تا صبح لرزیدیم... جای همگی خالی بود که  یا بلرزید و یا با ما دود هیزم بخورید

     

نخل و نخلستان های جهرم... و درخت عشق جهرمی های اصیل

 

درختان نارنج که در خیابان های جهرم فراوان یافت می شود.. اگر تهران بود چیزی باقی می ماند..؟


این هم درخت ترنج.. یا همان بالنگ

گرش ببینی دست از ترنج بشناسی            روا بود که ملامت کنی زلیخا را



این هم شومینه ی زیبایی که برای یخ نزدن، تا صبح چندین بار بیدار شدم و در آن هیزم ریختم... دقیقا موقع صبحانه بود که هیزم های میزبان بخت برگشته تمام شد...
ما هم که بعد از صبحانه بیرون رفتیم .. به ما چه ؟