• وبلاگ : لبـــگزه
  • يادداشت : تكرار مكررات
  • نظرات : 21 خصوصي ، 44 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3      >
     

    سلام سيد بزرگوار

    خجالت ميكشم وقتي كه دق الباب مي كنيد و...

    من هنوز چيز تازه اي ندارم براي پيشكش

    عفوم كنيد

    متن زير اختصاصا براي شما ارسال ميگردد(ببخشيدم )

    كارزاري سترگ است اينك

    در زمانه پايان.....

    در هزاره سوم دانايي...

    و عصر جنگهاي تشعشعي......

    آنجا كه من در مقابل من....

    به تمامي ايستاده ام...

    و آيينه خيالهايم...

    و خداي آيينه هايم....

    مرا سخت و بي پروا در كمين است....

    نميدانم ...

    نميدانم كه من منم...

    يا او من.....

    يا من او....

    يا اصلا...

    يا اصلا من نيستم....

    من نيستم و....

    هيچ نيست.....

    مجاز اندر مجاز....

    نميدانم....

    نميدانم...

    .

    .

    .

    سلام اخوي

    چند وقتي هست که در رکاب نيستيم

    در خدمت باشيم

    تا بعد

    يا حق

    پيششششش ما بيازم بياييد...

    سلام عليك م

    چه عجب استاد ...

    شرمنده کرديد!!

    اول ما رو بعد هم آقاي رسايي رو!..

    سلام سيد بزرگوار

    ممنون و سپاسگذارم.

    توفيق از ما سلب شده كه ديدار با شما به تعويق افتاده است . و الا دليل ديگري نمي بينم .

    از حضورتان سپاسگذارم و التماس دعا دارم

    سلام

    والا موندم با اين وضعيتي كه پيش ميره دفعي كه شما ميگيد هم صورت بديم.
    چرا بايد قطر و عربستان همچين شبكه هايي بتونن بزن و همچنان اندر خم همون كوچه لولي بمونيم

    سلام:اميدورام ايام به كامتان باشد...درباره مطلبي كه نوشتيد بايد بگويم واقعــــــــــــــــا به جا و عالي نوشتيد...موفق باشيد

    سلام استاد

    بله ... حق با شماست ...

    اما به نظر من نبايد از قشر جوون انتظار داشت كه ماهواره رو بذارند و به تلويزيون خودي رو بيارند ...

    مثلا من هميشه دنبال فيلم هاي پرهيجانم ... كه متاسفانه در تلويزيون خودي از اين خبر ها نيست

    خب طبيعيه توجهم به تلويزيون كم ميشه ...

    اما ماهواره هم نميتونم بشينم و راحت ببينم ... چون فيلم هاش خانوادگي نيست و اين ها .. مجبورم بشينم و فشن شو ببينم يا برم درس مرس بخونم ...

    اما هميشه كه نميشه انرژيمونو با درس تخليه كنيم ... جدا چاره چيه ؟ راه حل درست چيه ؟ هزينه كمه واسه سيما ؟ يا ... ؟!

    سلام

    سپاسگذارم از حضورتون...

    كمبود وقت و ادامه تحصيل مانع از ديدار وبلاگ دوستان قديمي شده....

    موفق باشيد

    بدرود

    سلام
    براي اولين باري که اينجا ميام و شرط ادب شايد نباشه بي پروا سخن راندن در بدو ورود
    اما
    شما اگه تقريبا يک سال پيش به برنامه دوقدم مانده به صبح نگاه مي نداختين مي فهميديد که ميشه با برنامه خوب و مفيد تماشاگر جمع کرد اما انقدر در اين صدا و سيما دروغ گفتيد که بايد با ابتذال تماشاچي پيدا کنيد
    البته از آقاي ضرغامي که قبل از اين در کارهاي موشکي کار مي کرده انتظار بيشتر از اين نمي رود.

    سلام بزرگوار

    اختيار داريد قربان. شما هرجور دوست داريد و صلاح ميدونيد انجام دهيد ما که باشيم که در مورد صلاح ديد شما بجز دست ادب بر سينه گذاشتن کار ديگري کنيم. در ضمن اگه شما دستور بديد من غرفه بهشت رو هم الکي خط خطي نمي کنم و يه گوشه ميشينم مثل بچه ساکت ها و منتظر پست هاي و مطالب زيبا و الهي شما ميشينم ، ساكت ساكت و به قول خودتون:

    من که از لبگزه هاي تو شکر مي نوشم

    سوي ساقي زچه رو دست درازي بکنم

    چرا كه شما بوديد كه من دل خسته رو اميدي دوباره بخشيده و به اين جامعه مجازي با لبگزه هاي الهي و عرفاني تون كشونديد و با زهم به قول خودتون كه هميشه زير لب زمزمه ميكنم

    من بي خبر ز عاشقي و عشق بوده‌ام
    اين عرصه را نگاه شما فتح باب کرد

    خلاصه بزرگوار همش به ياد تونم و امروز داشتم عكسها تونو نگاه ميكردم تو سايتتون اين شعر يادم افتاد

    بوسه بر عكست زنم ترسم كه قابش بشكند

    قاب عكس توست اما شيشه عمر من است

    كه بعد از اون يه دفه اين زد به سرم كه من گناه كار و بوسه برعكس انساني ملكوتي و آسماني و الهي (كه همش تو خيال خودم ميگم شما يه فرشته ايد كه به شكل انسان در اومديد تا دل ها رو سبز كنيد و اميدوار) كه بي تقصير بر لبانم بيت زير همينجوركي اومد و تقديم ميكنم به شما:

    بوسه بر دستت زنم ترسم كه ناراحت شوي

    دست تو دستي الهيست، من ولي غرق گناه

    و هميشه تو خلوت خودم به اربابمان مولا صاحب الزمان (عج) ميگم آ‍قا مبادا سيد بزرگوار مارو بشكنيدش، آقا نامرديه ها اگه يه لحظه تنهاش بزاريد بين اين همه يزيديان زمانه؛ آقا، سيد ما اين همه به صاحت شما دست ادب بر سينه زده و دل نوشته و شعر به عشق شما نوشته است كه

    يک لحظه بيشتر به تماشا نمانده است
    وقتي که عشق، در دل ما ريشه مي‌کند
    و يا نوشته

    غروب جمعه چه دلگير مي شود بي تو
    انتظار ... نفس گير مي شود بي تو

    بيا که طفلک غمگين آرزوهايم
    نشسته چشم به در پير مي شود بي تو
    ‍‍ آقا خيلي نامرديه ها بين اين همه بدخواه و حسودان و كوردلان تنهاش بزاري بين اينهمه انسانهائي كه در باغند و گل را نمي فهمند و باز هم به قول خوشان:

    اينهمه شعر و غزل گفتم و احساس نشد

    ميخ کوبيدن در سنگ ملال آميز است

    مردم از کوردلاني که نمي‌فهمندم

    کو نگاهي که پر از حس خيال انگيز است؟!

    چه بگويم در حالي كه خودت همه را ميداني.

    ،در حالي كه دل خسته ازانتظارت مينويسه

    سخت باشد که براي تو دل و جان ندهيم

    هر چه در راه تو تقديم شود ناچيز است

    فرداي قيامت به مادرمون شكايتت رو ميكنم اگه آقا سيد مارو تنهاش بزاري و ياريش نكني، اونجا ميگم مادر ببين مهدي (عج) شما دست ادبي كه بر سينه نهاده شده بود رو بي جواب گذاشت ببين مادر اونور تنها مونده بود بين حسودا؛ اما ميدونم كه آقا هم دوستت داره سيد بزرگوار و تحت توجهات حضرتش هستيد چرا كه هركسي نمي تونه واسه آقا شعر بگه واسه آقا اشك بريزه و هر چشمي نمي تونه (نشسته چشم به در پير مي شود بي تو) و هر گوشي نمي تونه صداي دعاي فرج رو بشنوه و هر قزمي نميتونه به سمت جمكرانش بره و هر گلويي نمي تونه اللهم عجل لوليك الفرج بگه، شك نكن سيد بزرگوار كه اينها از عنايات خود ارباب است، خوش به سعادت خوباني مثل شما

    ما رو هم دعا كن خيلي محتاجم و منتظر يك ناجي كه از خودم نجاتم بده يه كسي كه صداي قدم هاشو مي شنوم اما هنوز:

    چشم به در دوخته استاده ام

    منتظر منجي اللهي ام

    اوست كه يك پل به خدا ميزند

    اوست كه ما را صدا ميزند

    هنجره اي خسته؛ نگه پر ز خون

    قامت او خم شده از كارمون

    با دل خود فرش كنيم راه را

    ما بدهيم پاسخ آن يار را

    حاجي خيلي پر حرفم و ورّاج منو ببخش آخه خيلي دوستت دارم

    اميدوارم جزو آن سيصد و چند نفر ببينمتون و فرياد بزنم و پز بدم كه آي مردم اين سيد بزرگوار روزي دستاي الهيش رو سر ما بود و مارو ميشناسه كه چقدر عاشق خودش و اربابشيم.

    به اميد اون روز

    يا حق

    سلام سيد عزيز و دوست داشتني...

    شنبه ي پيش موقعي كه مشغول تمرين رژه بوديم...كلي به ياد جلسات شنبه ها بودم...

    آخ كه چقدر دلم اونجا بود و پر مي كشيد براي حوالي يوسف آباد و بعدشم مسجد شفاء...

    خيلي دلم براتون تنگ شده...يه ذره شده...

    هميشه خنده هاي شيرينتون وقتي ياد آورم ميشه پر مي شم از انرژي و يادآورم ميشه لحظه هاي شيرين و دوست داشتني شنبه ها!

    حاج آقا خيلي ممنونم از لطفتون و محبتتون...

    واقعا ممنون

    مشتاقانه منتظر ديدار دوباره شما هستم و اميدوار كه فردا بهمون مرخصي بدن هر چند براي زماني كم روي ماهتونو زيارت كنم و هفته را سرشار باشم از انرژي و روحيه سرزندگي يك دوست دوست داشتني...

    از خدمت هم برايتان بگويم كه حسابي خوبه...

    الحمدالله...

    دوستان خوب و خوبتر...

    بچه هاي با نمك و با مزه...

    تمرين هاي مقاومت جسماني نسبتا سنگين و حالت كامل و ناقص شدن هاي فراوون!!!(پوتين پوشيده و كلاه به سر و چهاربند و فانوسقه = حالت كامل)

    خدمت براي من لازم بود...

    و الان خوشحالم كه دارم تجربه اش ميكنم...

    به همين سادگي دوهفته اش گذشت...

    التماس دعا عزيز دل

    ياعلي

    سلام حاج آقا جونم

    خيلي ممنون بابت تبريك

    اطلاع ندادم تا به زحمت نيفتين واسه تبريك!!:دي

    كيك رو كه يقين بدونين!

    اين دفعه كه برسم خدمتتون حتما با كيك ميام فقط كادو ...!!!!!!!:دي

    شوخي كردم سيد جان

    ما هم كيك مياريم، هم كادو قبول نميكنيم. چه هديه اي بهتر از وجود خودتون برام؟

    بعدم همين چند باري كه خدمت رسيديم انقد شرمنده كردين اين حقيرو كه ...!

    راستي، درسته كه شما يادتون نيس اين آقايون شوكولات يا قند خوردن يا نه، ولي من يادمه كه خودم خوردم!!!!!!!!!!!!!:دي

    شديدا التماس دعا

    سلام حاج آقا

    خوبيد انشالله/؟

    پدرم مدتيست بيمارن، تازه از بيمارستان مرخص شدند

    دعا بفرماييد... خواهش مي كنم

    سلام استاد

    به نظر من روش جالبي است!

    به جاي اينكه ديگران بيايند و ريشه ي دين و فرهنگ و حيا را در كشور ما بزنند، خوب ما خودمان اين كار را مي كنيم!

    آخرش هم مي توانيم به اين افتخار كنيم كه با تبر خودي اين كار را كرديم و به بيگانه وابستگي نداشتيم!!!!

    خدواند ختم به خير بگرداند...

     <      1   2   3      >